بازی
پارت اول .
با سلام این هم از داستان جدید من
راوی
؟_مطمئنی ؟ آخه اینکار خیلی خطرناکه .برادرم گفته بود که دیگه...
؟_ گفته بود؟ اون خیلی چیز ها را به من نگفت خیلی چیز ها را ازم مخفی کرد .نورا تو چرا نمی فهمی برادرت به همه خیانت کرد به من و تو و همه ی کسانی که بهش اعتماد داشتند.
نورا _ حالا مطمئنی که کار می کنه ؟ مطمئنی می تونی برگزیده را پیدا کنی؟
؟_آره مطمئنم کاملا مطمئنم
و از اتاق بیرون رفت
______________________________________________
مرینت
با صدای مامان از خواب بیدار شدم
_پاشو دیگه دیرت میشه ها .نباید روز اول مدرسه را دیر کنی
از جام پاشدم و لباس هامو عوض کردم و واسه صبحانه رفتم پایین
خواهرم کاگامی نشسته بود و داشت چایی می خورد .با اینکه دوقلو بودیم ولی هیچی وجه اشتراک نداشتیم مثلا اون چایی می خورد و من آب میوه .
به سرعت صبحانه را خوردم و با کاگامی رفتیم بیرون . با گوشیم سریع یک ماشین عمومی گرفتم تا ما را برسونه مدرسه .همین که پامو گذاشتم توی مدرسه آلیا دوید سمتم
آلیا_مریییینت !وای دختر جون نمی دونی چیشده کاترین اسمیت یک بازی جدید معرفی کرده .
چشمام داشت از حدقه در می یومد
_ چیییی؟ همون کاترین اسمیت معروف مخترع و رقیب بزرگ گابریل آگراست ؟
سرش را به نشانه تایید تکان داد .وای خدا جون .کاترین اسمیت یک مخترع خیلی بزرگ بود و دنیا را به کل تغییر داده بود از ساخت ماشین هایی اتوماتیک گرفته تا گوشی های شیشه ای اختراع کرده بود و یک پا بازی ساز و کتابخوان بود .من و آلیا طرفدارهای پر پا قرصش بودیم .
من_خب حالا بازیش چیه ؟
آلیا_ولف فقط هم برای 15 ساله هاست فقط فقط
من_ولف؟یعنی چی ؟فقط برای 15 ساله ها؟ وای خدا یعنی ما هم می تونیم شرکت کنیم ؟
آلیا_اره دیگه من اسم هر دوتامون و فرستادم و قبول کردن .
از خوشحالی داشتم بال در می آوردم یعنی بهتر از اینم می شد ؟فکر کنم این بههههههترین اتفاق زندگیم باشه .یکی از بهترین هاش.