مرد جذاب من
ببخشید دیر شد . میدونین وقت امتحاناعه و منم کلی درس دارم بازم ببخشید . برای پارت بعد باید ۳۰ تاشه .
#پارت_چهل_و_نهم
#مرد_جذاب_من
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
با لایلا رفتم بیرون و سوار ماشین خودم شدم...لایلا هم سوار شد در حالی که من نمی خواستم سوار بشه🗿
F: خب..!؟
LL: خب!!!؟؟
F: چه اتفاقی برای ادرین افتاده؟
LL: هیچی
F: هیچی؟
LL: اره هیچی
F: ولی همین الان گفتی که ادرین تو دردسر افتاده
LL: خب دروغ گفتم
F: اسکل کردی خدایی...؟ آواره مون کردی
LL: خب خودت احساس نمی کنی ادرین تو دردسر افتاده؟ چون اگه همون دختره رو پیدا می کرد نباید بهت می گفت؟ من فقط احساس می کنم که توی دردسر افتاده...تو که اون آدرسی که دختره داده بود رو میدونی برو ببین حال ادرین واقعا خوبه یا نه؟
F: فکر بدی نیست
راه افتادیم سمت اون آدرسی که مرینت داده بود...
طبقه سوم واحد دوم...
می خواستیم وارد خونه بشیم...همه جا تاریک بود و چون منم عاشق فیلم های ترسناک بودم جو فیلم ترسناک ها رو گرفته بودم
(نویسنده: باهباه😂🗿✨)
همه چی اروم بود که صدای زنگ خوردن گوشیم به صدا در اومد و خودم از شدت ترس پریدم هوا د لایلا هم می خواست جیغ بکشه که دستش رو گذاشت رو دهنش...
گوشیم رو برداشتم و دیدم غول بیابونی (گابریل) بهم زنگ زده...
گوشی رو قطع کردم و گوشیم رو خاموش کردم تا دیگه کسی بهم رنگ نزنه...
خواستم در رو باز کنم...به لایلا یه نگاهی کردم و اب دهنم رو قورت دادم...
در رو باز کردم همه جا تاریک بود...
گوشیم رو در اوردم تا چراغ قوه اش رو روشن که دیدم گوشیم رو خاموش کردم...
و با صدای خیلی کمی از لایلا خواستم تا گوشیش رو بهم بده...
چراغ قوه گوشی رو روشن کردم و رفتم داخل خونه
نه کسی توی خونه بود و نه چیزی تا اینکه روی میز یه چیزی پیدا کردم...
(نویسنده: چرا معمایی شد داستان🗿💔)