مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/02/13 14:02 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۴۶

#پارت_چهل_و_ششم

#مرد_جذاب_من

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

چون حواسش نبود رفتم سمت گوشی و گوشی رو روشن کردم که دیدم مرینت بهش پیام داد...
نوشته بود که کمک می خواد و چند تا ویس فرستاده....
رفتم کنار پنجره چون از ادرین اونجوری دور تر بودم و شروع کردم به گوش دادن ویس های مرینت....
ویس های مرینت...👀
ویس اول M: ادرین من....من باید جواب حرفی که زدی رو بدم و خب منم دوست دارم...ولی الان به کمک احتیاج دارم...
* چرا انقدر داشت اروم حرف میزد...؟
ویس دوم M: من بهت یه ادرس میدم و امیدوارم که بتونی خودت رو اینجا برسونی و منو نجات بدی
*الان که 10 شب یعنی به ادرین بگم مرینت اینا رو گفته...؟ همه چی عادی بود توی ویس سوم مرینت که وستای ویس صدای یه پسری اومد و ویس مرینت هم تموم شد....
همین باعث شد که برم و به ادرین قضیه رو بگم....
ادرین خیلی عصبی شد و بلند شد تا بره پیش مرینت که...