مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/02/04 10:13 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۴۱

#پارت_چهل_و_یکم

#مرد_جذاب_من

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

#مرینت
بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم به لوکا نگام کردم که خیلی عصبانی داشت نگام می کرد...
M: لطفاً عصبانی نباش
L: نه عصبانی نیستم
بلند شد و رفت از توی ماشین کیف گیتارش رو اورد...
شروع کرد به نواختن گیتار....
واقعا خیلی قشنگ گیتار میزد...
با اینکه دوست نداشتم باهاش ازدواج کنم اما گاهی اوقات ازش خوشم می اومد....
به ادرین فکر کردم...به حرفایی که زد واقعا نگرانش شدم...
بعد از اینکه لوکا گیتار زدنش تموم شد باهم رفتیم کافه.... انگار کم کم داشت ازش خوشم می اومد...
خنده هاش...اون چشای آبیش... منو واقعا جذب خودش می کرد....
ولی ادرین چی؟ من هنوز اونو دوست دارم....
تو یه دوراهی گیر کرده بودم....
دیگه داشتیم بر می گشتیم خونه....
#لوکا
می خواستم مرینت رو برگردونم خونشون که با فکری که زد به سرم پشیمون اینکار شدم و راه رو کج کردم سمت خونه خودم....
M: کجا میری؟
L: یه سر میریم خونه من یه کاری دارم بعد دوباره برت می گردونم خونتون
M: ب... باشه
یه لبخندی زدم....یعنی واقعا می خوام این کارو بکنم؟
مشکلی وجود نداره...البته از نظر خودم...
بلاخره قراره زنم بشه...کاری که امشب قراره بکنم بعد از ازدواج کاملا یه کار عادی و ضروریه😅
(نویسنده: فقط منحرف ها می دونن تو سر لوکا چی میگذره 🗿💔)