مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/01/30 16:27 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۳۷

#پارت_سی_و_هفتم

#مرد_جذاب_من

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

#ادرین
رفتیم روی صندلی ها مون توی هواپیما نشتیم...به طرز عجیبی یه استرس خاصی داشتم...
پدرم زود تر از من میرسه به پاریس و منم دارم میرم همون جایی که پدرم داره میره و پدرم، پدرمو در میاره...😂
چند ساعت بعد....ادرین و لایلا به پاریس رسیدن...
لایلا گوشیش رو بر داشت و فلیکس زنگ زد....
مثل اینکه فلیکس گفته بود هنوز پدرم خونه نیومده بود...
رفتیم خونه.
خودم رو بی حال روی مبل ولو کردم...
فلیکس اومد بالا سرم و گفت...
F: مثل اینکه سفر خوبی نداشتی
A: ...نه نداشتم
لایلا اومد پیش فلیکس...
F: از توهم ممنونم لایلا
LL: ☺️خواهش می کنم
لایلا از فلیکس خواست تا باهاش تنها صحبت کنه پس رفتن یه سمت دیگه....
منم سرم رو به مبل تکیه دادم و به نفس عمیقی کشیدم و چشم هامو بستم....
#فلیکس
لایلا ازم خواست تا تنها باهام صحبت کنه... منم قبول کردم...
رفتیم یه سمت دیگه...
F: خب بگو
LL: ام...خب نمی دونستم که انقدر دوسم داری که به پسر خالت هم در مورد من گفتی
F: 😳وات؟؟؟؟؟
*معلوم نیس ادرین چه گولی کاشته که به لایلا گفته من دوسش دارم...من می خوام با این کات کنم بعد تو بهش می گی من خیلی دوسش دارم🗿💔
یه لبخند مزخرفی زدم و گفتم...
F: خب اره...معلومه که خیلی دوست دارم
بعد لایلا بغلم کرد و گفتم...
LL: 😍❤️منم عاشقتم
یه پوفی کشیدم که در خونه باز شد و کسی که انتظارش رو نداشتم اومد تو خونه....