استاد ببعی p4
برین ادامه عشقام
چند تا اسم و خوندم تا رسیدم به اون پسره که اسمش رادمان بود . رادمان ملکی + غایب. بعضی از بچه ها ریز خندیدن ولی من جدی نگاهش کردم و گفتم : مثل اینکه آقای ملکی خیلی علاقه دارن این درس و بیوفتن نه ؟ دستشو زد زیر چونش و خبیث گفت : اگه استادش شما باشین که من دوست دارم هر ترم بیوفتم. - اینجا سیرک نیست آقای به ظاهر محترم ، اگه نمیخواین به درس گوش کنین تشریف ببرین بیرون دلقک بازیاتونو انجام بدین . _وایی دستت طلا استاد چشم بیرونم میرم حاال که شما دوست داری و چشمکی بهم زد که دستام از عصبانیت مشت شدش کیفشو برداشت و خندان داشت از کلاس میرفت بیرون که گفتم _وقتی نمره پایانیتم دیدی ببینم اینجوری میخندی یا نه آقای ملکی برگشت به سمتمو با شیطنت گفت +اگه یاد قیافه االن شما بیوفتم حتما میخندم استااد عزیز صدای خنده همه دانشجو ها بلند شد اینجوری نمیشد باید میشوندمش سرجاش _بفرمایید بیرون اقای ملکی پایان کلاس تو دفتر مدیریت میبینمتون اومد چیزی بگه که با جذبه و محکم گفتم +بیرون دهنشو بست و رفت بیرون ادمت میکنم من تورو برگشتم سمت بقیه و با همون قیافه پر جذبه شهرزاد بهشون نگاه کردم بعضیا که اثرات خنده رو صورتشون مونده بود با نگاه من پر کشید و ساکت شدن +من اصول و قوانین خودمو دارم االن بهتون میگم که بعد گله و شکایت نبینم ازتون
سرکلاس من از خنده و تیکه و متلک خبری نیست، وقتی درس میدم حواستون به غیر از درس جایه دیگه باشه از کلاس میندازمتون بیرون و اگه دوباره تکرار شه این واحدتون حذف میشه ،تدریس که میکنم نکته برداری میکنین چون امتحاناتتون از تدریسای خودمه نه بیشتر، هر جلسم کوییز دارین از تدریسای جلسه قبلی، سرکلاس من ببینم گوشی دستتونه از کلاس بیرون میرین و... بیشتر از درس اخالق برام مهمه اگه سرکلاس درست باشین ممکنه نمره بهتون بدم ولی نباشین... نگاهی به تک تکشون انداختم تا بدونن چقدر جدییم خوبه حساب کار دستشون اومد فیلمی که اورده بودم و پلی کردم و شروع به توضیح دادم درس کردم... تااخرکلاس فقط یه پسره خودشیرینی کرد که از کلاس انداختمش بیرون و بقیه دیگه صداشونم در نیومد ..... +پایان این جلسه،جلسه بعد کوییز دارین به کسایی که نبودن بگید بهونه نمی پذیرم چندتا دانشجو اومدن و سوال پرسیدن جوابشونو دادم و کیفمو برداشتم و از کلاس زدم بیرون خب االن نوبت تنبیه دومیه پسره پرو فکر میکنه با هرکی اینطوری رفتار میکنه با منم میتونه یا دلش به پارتی کلفتش گرمه میدونم چیکارش کنم در زدم و وارد اتاق مدیریت شدم بادیدن ملکی که کنار مدیر دانشگاه وایستاد بود و صمیمی حرف میزدن اخمام تو هم رفتش ... اقای همایی)مدیر دانشگاه(چشمش که بهم خورد از جاش بلند شد _حالت چطوره فرهمند +خیلی ممنون اقایه همایی به صندلی اشاره کرد و خیلی محترمانه گفت _بشین لطفا
منتظر بعدی باشید
ببینم شهرزاد ما میتونه دم این رادمان شیطونو قیچی کنه یا نه