
قربیه

قریبه #پارت1
سال تحصیل تموم شدتابستون شد پدرومادرم تصمیم کرفته که بریم مسافرت پیش داییم من هم خوش حال بودم رفتم چمدونمو جمع کردم یکه دف گوشیم زنک خود
M: جان
AL: مرینت کی پروازت
M: امروز ساعت8
AL: بیا تا اون موقع ببینمت
M: باشه ساعت 4خوبه
AL: اوکی مببینمت بای
M: باشه بای
M: ساعت، 3شود رفتم حاضر شدم با آلیا تماس کرفتم رفتم پیشت داشتیم بستنی میخواردیم که مامانم زنک زد و گفت باید بریم با آلیا خدافظ کردم و رفتم سورا هواپیما شدم نزدیگه سه ماه گذشت توی اون سه ماکه رفت بودیم پیش دایی میرفتیم پیرون جا حال دیدنی شانگهای رفته بودیم دیگه تابستون داشت تموم میشود قرار بود برگردیم رسیدم پاریس آلیا امد پیشم باهم رفتیم بیرون کلی دور زدیم بعدش نینو هم بهمون پیوست
N: پچه خبرای جدیدو شنیدین قرعر یه پسر ثروتمند بیاد مدرسه دوست کلویی هست وایی خدااا یکی کم بودد
M: برام اصل مهم نی ولش کنید بابا
M: با پچه ها خدافظ ی کردم یه هفته بعد قرار بود بریم مدرسه
یه هفته بعد..؛
M: صبح شد حاضر شدم رفت به سمت مدرسه تو فکر اون پسری بودم که نینوگفته بود به خودم امد دیدم رسیدم رفت تو کلاس دیدم سر جام یه پسر با موها طلای چشم ها سبز رفتم و گفتم اقای که نمیشناسمت اینجا جای من دوستم بور یه جای دیگه بشین
A: هاا شما مصعول تین جا ها هستین؟ عشقم نمکشه برم اون ور با خدافظ خوش حالم کن
M: پسری پرو از جام بلندشو
A: اکه نمیترسی بیا دنبالم
M:دقیقن از چیت بترسم
M: رفتم دنبالش رفت توی انبار مدرسه دیدم یهوی قیبش زد دیدم یک سایه سیاه از جلو رد شد گفتم قایم موشک بازی هادیگه چی جرعت داری بیا بیرون دیدم امد جلو شروع کردم به وراجی یه هویی دیگم ناخاست ساکت شدم ودیدم اون پسر قریب لبها بوس زد حرارت بدنش دیونم کرد بعدش رفت کنار بهش گفتم خیلی آدم بعدی هستی
A: خیلی حرف میزدی
M: بعدزدن این حرف صورتم سرخ شد بعد رفت بیرون من برگشتم سر کلاس دیدم کلویی دار با اون پسری که حتا اسمشم نمدونستم حرف میز دیدم یه هو اون پسر امد سمتم
.... ادمه دارـ
غریبه#پارت2
M: دیدم یه هوی اون پسر امد جولم و گفت
A: اسمم ادرین وشما
M: م م م مر مرینت
M: و بعدشم رفت بعد اون کلاس تموم شد همه رفتن بیرون من هم داشتم کتابمورو جمع میکردم که یهوی دید ادرین امد سمت دستشو محکمه گذاشت رو میز بهم گفت در تماس باشیم بدرو بعد دیدم که یه کاغذ رو میز رسمن شمارشو داده بود بهم با خودم گفتم عجب پسر پروی ولی بعدم نیامد کاغذ رو برداشتم رفتم سمت خونه
MM: سلام مرینت روزت چی طوری بود
M: سلام مامان خیلی عجیب بود
MM: خیلی خسته شدی برو تو اتاقا استرحت کن برای ناهار صدات میزنم
M: باشه مامان
M: رفتم تو اتاقم هی به امروزفکر میکردم بوسش دلم اب شده بود میخواستم بهش زنگ بزنم و وحشش بدم شمارشو ج زدم جواب داد
مگالمه
M: سلام
A: سلام او ببین کی زنک زد
M: زر نذ بابا اون چه کاری بود کردی کاو به چه جرعتی ـ
A: توهم بعد نیامد ها ببین من میخوام ازدست کلویی خلاس بشم میخوام دوست دخترم شی البته از نوع الکیش
M:چی؟ 😳
M: گوشی رو قعط کردم شوکه شد بودم که مامانم صدام زد واس ناهار رفتم پاین
M: سلام بابای
BB: سلام دختر قشنگم روزت چه طور گذشته
M: خوب بود بابا
BB: مرینت همون کنترول رو مید بهم ببینم اخبار چی میگه؟
M: بیاربابا
M: بابام زد اخبا دیدم همون پسری که توی مدرسه بود توی تلوزیون بود به عنوان پسر بزرگ طراح لباس کابریل اکرست یا خداا اخبار میگفت
Ab: پسر بزرک ترین طراح لباس در این مدرسه درس میخواند
ادامه دار..
قریبه #پارت3
M: اخبار داشت ادامه میداد که بابام گفت میرینت این همون پسرس که امد تو مدرسه شما درس میخوانه حول شدم
BB: مرینت چرا جوابمو نمیدی
M: هاا ار بابا خیلی پسر پروی
M: بعد غذا گوشیم زنگ خور ادرین بود جواب دادم
A: الو مرینت
M: بله امرتون
A: به پیشنادم فکر کردی هاا
M: نمیخوام واس خودمو خانوادم دردسر درست کنم
A: در عوضش هرچی بخوای بهت میدم
M: خدافظ
M: گوشیو قعط گردم با خودم فگر کردم اکه این کار بگنم بهش میگم یکی از طراحی هامو به پدرش نشون بده تا ساعت پنچ فکر کردم و تصمیم کرفتم قبول کنم بهش زنک زدم بعد چندتا بوق جواب داد
A: بله
M: به پیشنادت فکر کردم به یه شرط
A: چی شرطی
M: باید یگی از طراحی هامو به پدرت نشون بدی قبول
A: امااا خوب باشه الان میتوانی بیا تا نقشرو بهت بگم بیای پارک
M: اممم باشه
M: حاضر شدم و رفتم بیرون دم پارک واستاده بود رفتیم حرف زد و گفت باید تو مدرسه چیکار میکردیم تموم شد بود حرف هاش دیگه تقریبن شب بود خدافضی گردم و امد خونه تو کوکل سرج کردم پسر کابریل اکرست دقیقن همو ادرین بو شب داشتم تو عکس بازی هاش خیلی خوشگل تر بود من تراخر داشتم بهش فگر. میکردم که دیکه کم کم داشت چشمام سیاهی میرف خواب برد ساعت
صبح؛
M: با صدای تایمر گوشیم. از خواب پریدم واییی نه دیرم شد نمدانم چه جور وسایلمو جمع کردم داشتم بودبود میگردم که یکی بهم خود و افتادم تو بغلش بعدنش خیلی تب داشت سریع بلند شودم که بله اقای ادرین
A:مرینتتت اخخخ کمرم
M: اوش ببخشید خیلی درد گرفتم
M: دلم براش سوخت دستشو گرفتم بلند شه من کشید تو بقل خود با گلی زور زدن بلخر تونستم خودمو رهه کنم هییی چی کار میکنی
A: دارم دوست دخترامو بغل میکنم😂
M:اففففففف که دیدم لب ها بوسید و رفت واخداا چرا این پسر اینجور یه هسی دارم نمدانم اون چی ای بابا ولش کن زنگ خور رفتیم تو کلاس احساس میکرم ادرین همش دار نکام میکنه وقتی بهش نکا میکرپم سرشو برمیکروند
A: یه چیز دختر من به خودش جذب میکر ای خداا این چه حسی تو کلاس همش نیکاهم بو اون بود ولی وقتی نکام میکرد سرمو برمیگردنو
S: کلویی نیکا کن مرینت همش به ادرین نکا میکن
K: اههه دختری نونو وا دارم براش بزار زنگ بخور
زنگو زدن؛
M: کلویی از کنار رد سد یه تن خیلی مهکم زد
من هم جای پله ها بودم ادرینم دارس از پله ها پاین میرفت با تن کلوی پرتاب شدم تو بغل ادرین قلخودمو رفتم پایین که ناگهان صدای اخ ادرین بلند شود سریع بلند شد ببین چیکار شد کفت اخخخ دستم فکر کنم شکست اخخ وایب ادرین بزار نکا کنم دیدم دستش خیلی درد میکنه همش تغسیر کلویی بو داد زدم گفتم کلویی مکه مرز داستی کاو
K: تو چی میگی دختر نونووا تو خودت دستو پاچلفتی هستی
M: تو بهم تن زدی
بعدش خیلی جرو بهس کردیم که یهوهی دیدم ادرین جلوی هم از لبام مک زد اخ چه حالی دادم من بعدم نمیامد ادامه دادم
A: مرینت داشت در رابط با من با کلویی دعوا میگر نکا کردنش بهم ارمش میداد صورت اصبیش رفتم جلوش و جلوی هم از لباش مک زدم اونم بعدش نمیامد هم تعجب کرد بودن بعد امدم کنار کوشش بهش گفتم. وقتی اصبی میشی حذاب تر میشه
M: به این حرف ادرین بعد جوری به دلم نشست لپام سرخ شد بود
ادامه دارد...
غریبه #پارت4
M: ادرین بردم پزشگ مدرسه دید گفت چیزی نیس فقد یه خراش جزعی ولی باید ببندیش که چرک نکنه
A: باشه ممنون خدافظ
M: ادرین واقعن درد نداری؟
A: چی خانم مغرور نکرانم شده
M: چرتوپرت نگو عضاب وجدان دارم خوب تو به خاطر من اینجوری شد
A: او نه فعلن درد ندارم
M: باشه پس
A: مرینت؟
M: جان
A: هنوز هستی
M: چی رو
A: دوست دخترم
M: ار چون ما باهم قرار گذاشتیم
M: زنک خود تعطیل شدیم طراف ظهر بود دیدم ادرین به گوشیم زنک میزنه
A: وای خدا رسمن دیونه مرینت شد بودم نمیتوانم دوریشو تحمل کنم بابام واسچند فقت رفته بور مسافرت کار من به مرینت زنک زدم
M: جان
A: مرینت چه طور خونمون هیچکس نی دستم درد میکن میتونی بیای؟
M: اممم باش ادرس بده
M: راستش این پسر بعد جور به دلم نشسته بود اما با این چند روز بیشتر ندیدم فگر کنم عاشق شد مثل اینکه عشق در نیکاه اول سریع لباس پوشیدم و رفتم دم خونشو در زدم یگی از خدمتکار امد درو وا کرد رفتم تو
A: سلام مرینت خوبی بیا بریم تو اتاقم خانم نان چینک میشه خوارکی بیار واسمون
M: سلام ادرین آر خوبم امم باشه
N: چشم اقای ادرین
A: مرینت میخوام یه عترافی به هت بگنم تو عشق در نیکا ه اول قبول داری ها من عاشقت شدم وقتی نیستی حالم بعد توریت عضابم مید.
M: خیلی نکهانی بهم کفت... شوگه شدم گفتم ادرین من عاشقتم؛ و بعد بدون معکث لباهم کاز زد پرتم کرد رو تخت و شروع شد خونم دهنم ریخت شد جوری که داشت معک میزد گفتم اییی دهنم یه کم اروم باش مکه تو دستت درد نمکرد ها
A: دستم!! الان خوبه خوبه شده مرینت میخوام باهم ازدواج کنی زنم بشی
M: دستامو از لای موای سرش بالا بردم گفتم بله عرو س خانم جواب داد بله
M: شروع کرد به وا کردن دکمه های لباسم مثت شده بودم وقتی بدنمو معک میزد.... دیدم در گشوشو باز کرده
کاندوم
..
ادامه دارد
غریبه#پارت5
A: کاندمو از گشوم ورداشتم بعد گذاشتم
A: مرینت اماد باش عشقم
M: اخ باشه
A: مرینت انقد سف نکیر
M: نمی توانم
A: رفتم جلو و لب هاشم گرفتم معک زدن بعدنش شول شد من ارم ارم شروع کردم تلب تلب تلب و همچنان ادامه دارد
M: خوابم برده بود بیدار شدم از پشت بقلم کرد بود بلند لباسمو برداشت بودم داشتم خودمو تو اینه می دیدم که یهوی ادرین صدام زد
A: مرینتم کجایی
M: جان من اینجام باندشو لباساتو بپوش بریم یه چیزی بخوریم
A: باشه
M: با ادرین رفتم بیرون حرف زدیم چیزی خودیم بعد ادرین من رسوند خونه نیم ساعت بعدش بهم زنگ زد جواب دادم
A: سلام خانمم
M: سلام اقامون
A: او چیطور خوبی
M.: امم راستش خیلی کمر دلم درد میکنه
A: باشه خدافظ
M: چی هاا خدافظ
M: این پسر منو اسوکل کرد واا بعد ۲۰دقیقه مامانم صدام زد
MM: مرینت بیا همکلاستی امد بهت سر بزن
M: کی مامان
MM: ادرین
M: تا گفت ادرین از جام پریدم رفتم جلوی در گفتم بکو بیاد تو
A: تا وارد اتاقه مرینت شدم چسبوندمش به دیوار و لباشو خودردم
M: ادرین بسه دیگه
A: بیا گفتی دل و کمرم درد میکنه اینا واست اوردم برگرد تا پشت تو بمالم
M: من که از خدا خاسته پریدم رو تخت اول امد جای کردنم و چند تا نفس عمیق گشید بعد دستاشو گذاشت روی کمرم و شروع کرد به ماساج دادن حرارت دستاش دیونم میگرد کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
A: دیدم نرینت خوابش برد پتو رو انداختم روی مرینت خودم رفتم کنارش خوابیدن
صبح؛..
ادامه دارد
غریبه #پارت6
M: صب شدن بود من بیدار شدم دیدم ادرین کنارم خوابید بود دلم نیامد بیدارش کنم رفتم پاین سلام مامانی
MM: سلام مرینت دوستت دیشب اینجا خوابید
M: ار میدونم من زودتر خوابم برد
MM: مرینت دوست معملی
M: ار مامان پس چی؟
MM: باشه مامان بیا صبحون درست کردم بیا ببر بیدارشه کن باهم بخورید
M: باشه مامان جونی ممنونم بعد دیدم مامانم بوست خندی زدو رفت من رفتم بالا ادرینو صدا زدم بیدار نشو
M: ادرین. ادرین ادرین بیدار شو
A: بزار یه زر دیگه بخوابم
M: با این حرفش رفتم جای صورتشو لب هاش جوری کاز کرفتم جوری که لب هاش خونی شد بیدارشد و لب هامو کاز زد و شروع کرد به خوردن لب هام به سختی ازش جداشدم گفتم پاشو صبحونه بخوررر دیگه
A: باشه
M: شروع کرد به خوردن بعد گفت
A: واییی خدااخیلی خوش مزه هست از وقتی مامانم از دست دادم دیگه یع چیز درست و حسابی نخوردم
M: او واقعن متاسفم
M: بعد صبحونه گفتم بریم شهر بازی برای ظهر ظهر شد بود منتظر ادرین بودم که بیاد تا بریم کوشیم یه هو زنک خورد
L: الو مرینت
M: سلام شما
L: لو کام
M: هاا سلام لوکا خوبی چی کار داری بام
L: سلام من تا امدم پارسیـ میشه ببینمت دلم برات تنک شد
M: امممم باش اما فقد 20دقیقه خدافظ
L: خدافظ
A: به مرینت زنگ زدن بعد 5بوق جواب داد
A: الو مرینت دم درم بیا پاین
M: سلان ادرین نه نمی توانم بیا با بکی از دوست های قدیمیم قرار دارم ببخشید عزیزم
A: اما مرینت امم باش خدافظ
M: ام