تیکه ای از ارباب زاده
·
1402/01/10 01:09
· خواندن 1 دقیقه
در مورد پوسترش هم داخل گفتمانم نظر بدید چون هیچ ایده ای ندارم
ارباب زاده
مرینت :
داشتم حیاط عمارت رو با جارو تمیز می کردم . یک دفعه صدای جیغ های بلندی شنیدم . صدای همسر ارباب زاده بود . به کارکنان عمارت نگاه کردم . همه داشتن به پنجره های اتاق مشترک ارباب زاده و همسر ارباب زاده نگاه میکردند .آدرین [با خشم زیاد ] :به من خیانت می کنی ، پول منو بالا می کشی ، [با خشم خیلی بیشتر ] آره آره .صدا ها داشت کم کم نزدیک تر می شد .
.........................
#کامنت_بدهید_اگر_ندهید_ممدقلی_شما_رو_میخوره