Green eyes, the color of devil 17
بخاطر مستی خوابش نمیبرد و توبغلم وول می خورد، تنشو نوازش میکردم، سرد بود اما بعد چند ثانیه گرمای دلنشینی بین بدنامون پیچید، سرمو روی موهاش قرار دادم و رایحه دلپذیر موهاشو به مشام کشیدم.. بوسه ای لای موهاش زدم... طولی نکشید که ریتم نفساش منظم شد و من موندمو افکارم...مارینت توی بغلم بود و این ارامش بود،، ولی من هنوزم فکر میکردم.. ازوقتی پیشش رسیده بودم تلفنمو خاموش کرده بودم و مطمعن بودم تاالان گوشیم با مسیج و کال¹ ترکیده
چشمامو روی هم فشار دادم و دستمو دورکمرش محکمتر کردم، خیلی زود خوابم برد...
دم دمای صب ساعتای چهار و پنج... چشم باز کردم روی یه اتاق تاریک و یه دختر تو بغلم.. سرم از درد درحال ترکیدن بود، من میخواستمش ولی نمیتونستم بهش دست بزنم... مثل اینکه چیزی جلومو بگیره..
اشفته بودم و نیاز داشتم خودمو روی چیزی متمرکز کنم، هرچقدرم سعی میکردم خودمو خشن نشون بدم اخرشم کم میوردم، منم فقط ارامش می خواستم.. تابه حال توی زندگیم خوشی ندیده بودم...
سرفه ارومی کردم و از جا بلند شدم و وارد حمام شدم..
"" "" "" ""
بیدار بودم ولی نای باز کردن چشمامو نداشتم...
سرم تیر میکشید، دستمو روی پیشونیم گذاشتم و متوجه شدم هوایی داره به بدنم برخورد میکنه، سردم بود
_بلند شو، لباساتو بپوش میخوایم بریم بیمارستان
_ها..
چشمامو باز کردم و اطراف اتاق چرخوندم..
یکهو کاملا هوشیار شدم..
_من... من لباس...
از جا بلند شدم و پتورو دورم پیچیدم و جیغی کشیدم
_چرا لباس تنم نیست
با حوله طوسی رنگش که دیشب تن من بود جلوم وایساده بود..
_ چون ما دیشب...
_ساکتتت شوو
ترسیده بودم... هیچ چیز داخل ذهنم نبود، خالی شده بود.. انگار دوباره بدنیا اومده باشم.. یعنی دیشب رابطه داشتیم؟! از اول دیشب هیچی یادم نمیومد
یعنی...
_ اروم باش. دیشب مست بودی، چیزی یادت میاد؟!
به تاخ تخت چسبیدم و بااخم نگاش کردم
_نهه... ما دیشبب...؟!
_نه نه فقط بخاطر مستی گر گرفته بودی و لباستو دراوردی.. نزدیک ظهره.. برای اینکه بتونی بیای بیرون یه دست لباس برات خریدم، اگه دوسشون نداری ببخشید،
من... من لباسمو دراورده بودم؟!در حضور اون؟!!!
و بعد یه شلوار جین ابی یخی و یه بلیز بافت لش ابی رنگ رو جلوم گذاشت.. ابی اسمونی..
_ بلند شو قیافت خیلی اشفته ست..
هینی کشیدم و به شلوار چنگ زدم..
_ ار.. ارباب میشه برید بیرون تا بپوشمش؟!
بدون حرف یا عملی از اتاق بیرون رفت.
بعد از پوشیدن لباسایی که طبق گفته ش برام خریده بود از اتاق خارج شدم و بدون توجه به اطرافم وارد سرویس بهداشتی شدم.. ابی به صورتم زدم و یادم افتاد مسواکم در حال حاضر اینجا نیست... بعد از انجام کارای مربوطه از سرویس بهداشتی خارج شدم و پله هارو پایین رفتم،
میز چهارنفره رو چیده بود، نونای تست داغ و عسل و کره و اب پرتقال.. هومم
_ امروز کار زیاد داریم، صبحونه رو من اماده کردم، سرت درد نمیکنه؟؟
_چ.. چرا، یکم درد میکنه ارباب.
_ یه ورق کپسول نوافن³ تو جیب کتمه، بردار یکیشو بخور
و اشاره ای به چوب لباسی کنار در کرد..
"" "" "" ""
نوافن: قرص مسکن قوی، مثل ژلوفن
کال: تماس
مسیج: پیام