Green eyes, the color of devil 16
خب احتمالا میدونید زمان امتحاناست، چون تا پارت بیست نوشتم قراره دوسه روز منظم پارت بزارم، ولی خب این هفته کلا سرم شلوغ بود و بیمارستان بستری شدم، بعدشم که رفتم خاکسپاری و...
بفرمایید ادامه
به سمت میز ناهار خوری چهار نفره انتهای پذیرایی قدم برداشت،
_ فکر کنم یدونه دونفره هم نیاز داریم.
_ ولی یدونه دو نفره توی حیاط هست
_ الان پاییزه، من مطمعنم تو هرچقدرم لباس بپوشی سرما میخوری
کارتون پیتزا رو همراه سینی پلاستیکی یکبار مصرفی که روش سیب زمینی با پنیر و قاچ بود روی میز گذاشت و از یخچال بطری همرنگ همون بطری که شکونده بود روبیرون اورد و همراه دوتا جام روی میز گذاشت.
سمت من اومد و دستاشو پشت کمرم قرار داد، و منو سمت میز غذاخوری هدایت کرد، روی یکی از صندلی نشوندم و خودش روی صندلی مقابلم نشست،
کارتون پیتزا رو باز کرد و سینی مقابل من رو هم برداشت،، نایلون روشو کنار زد و جلوم گذاشت
_مارینت؟ میخوای خودم بهت غذا بدم
بدون اینکه چیزی بگم با چنگالم مشغول شدم.. بعد از تموم شدن نصف محتوای سینی کنار گذاشتمش و با دستمال دور لبامو تمیز کردم،
غذای اونم همزمان بامن تموم شد
_پس چرا تا ته نخوردیش؟!
_ سیر شدم، ممنون
جام هارو جلومون گذاشت و هردو جام رو پر از ودکا کرد..
خیلی مشروب نخورده بودم.. بهرحال مهم این بود طمع زهرمار خالص میداد..
جام اولی رو خودش برداشت و من جام دوم روبرداشتم، نگاهی بهش انداختم، یک باره تمام ودکا رو سر کشید ولی من فقط کمی مزه مزه ش کرده بودم، با هربدبختی بود تمومش کردم و بنظر میومد داره روم تاثیر میزاره،...
"" "" "" ""
ادرین
بعد از اینکه شیشه ودکارو دوتایی تموم کردیم دستشو گرفتم و بلندش کردم، مست شده بود، ظرفیتش خیلی کم بود... بادوتا جام مست بود... و حالا نمیتونست تعادلشو حفظ کنه و به شونم تکیه داده بود،
برگشتم دستمو دور کمرش حلقه کردم و بین روناش بردم، روناشو دور پاهام حلقه کردم، سرشو رو شونم گذاشت و با دوتا دستاش محکم گردنمو گرفت
_گربه کوچولوی مست
با صدای خمار و بمش که اثر مستی بود لب زد
_گردنت داره نبض میزنه
اولین بار بود اسممو جمع نمیبست.. انتظار داشتم بگه: گردنتون داره نبض میزنه ارباب
این شادم میکرد، راه پله رو طی کردم و روی تخت انداختمش، اخی گفت و کمی وول خورد.
خودمم کنارش رو تخت دراز کشیدم و دست سردشو تو دستم کشیدم..
راضی نبودم، به دست سردش راضی نبودم، من اونو تو بغلم میخواستم
یکهو دستش از تو دستم کشیده شد..
_گرمه، بازش کن
به پشت نشسته بود و منتظر بود زیپ لباسشو پایین بکشم
چقدر زود مست شده بود..
_دختر کوچولوی دیوونه
زیپشو پایین کشیدم و اون لباسو کاملا از تنش دراورد، پنتیش تنش بود با نیم تنه کشی که سینه هاشو می پوشوند
_ فردا میریم خونت برات لباس میارم،
تن نیمه برهنه شو تو بغلم کشیدم و کمر لختشو نوازش کردم.. پتورو روش کشیدم که سردش نشه، سرشو توی گردنم برد و هینی کشید، صدای هین کشیدنش مثل صدای بچه گربه ها قشنگ بود..
''''"'
خدمت شما