Green eyes, the color of devil 16

‌       starboy ‌ starboy ‌ starboy · 1401/10/08 23:12 · خواندن 3 دقیقه

خب احتمالا می‌دونید زمان امتحاناست، چون تا پارت بیست نوشتم قراره دوسه روز منظم پارت بزارم، ولی خب این هفته کلا سرم شلوغ بود و بیمارستان بستری شدم، بعدشم که رفتم خاکسپاری و... 

بفرمایید ادامه

به سمت میز ناهار خوری چهار نفره انتهای پذیرایی قدم برداشت، 
_ فکر کنم یدونه دونفره هم نیاز داریم. 
_ ولی یدونه دو نفره توی حیاط هست
_ الان پاییزه، من مطمعنم تو هرچقدرم لباس بپوشی سرما میخوری
کارتون پیتزا رو همراه سینی پلاستیکی یکبار مصرفی که روش سیب زمینی با پنیر و قاچ بود روی میز گذاشت و از یخچال بطری همرنگ همون بطری که شکونده بود روبیرون اورد و همراه دوتا جام روی میز گذاشت. 
سمت من اومد و دستاشو پشت کمرم قرار داد، و منو سمت میز غذاخوری هدایت کرد، روی یکی از صندلی نشوندم و خودش روی صندلی مقابلم نشست، 
کارتون پیتزا رو باز کرد و سینی مقابل من رو هم برداشت،، نایلون روشو کنار زد و جلوم گذاشت
_مارینت؟ میخوای خودم بهت غذا بدم
بدون اینکه چیزی بگم با چنگالم مشغول شدم.. بعد از تموم شدن نصف محتوای سینی کنار گذاشتمش و با دستمال دور لبامو تمیز کردم، 
غذای اونم همزمان بامن تموم شد
_پس چرا تا ته نخوردیش؟! 
_ سیر شدم، ممنون
جام هارو جلومون گذاشت و هردو جام رو پر از ودکا کرد.. 
خیلی مشروب نخورده بودم.. بهرحال مهم این بود طمع زهرمار خالص میداد.. 
جام اولی رو خودش برداشت و من جام دوم روبرداشتم، نگاهی بهش انداختم، یک باره تمام ودکا رو سر کشید ولی من فقط کمی مزه مزه ش کرده بودم، با هربدبختی بود تمومش کردم و بنظر میومد داره روم تاثیر میزاره،... 
"" "" "" "" 
ادرین
بعد از اینکه شیشه ودکارو دوتایی تموم کردیم دستشو گرفتم و بلندش کردم، مست شده بود، ظرفیتش خیلی کم بود... بادوتا جام مست بود... و حالا نمیتونست تعادلشو حفظ کنه و به شونم تکیه داده بود، 
برگشتم دستمو دور کمرش حلقه کردم و بین روناش بردم، روناشو دور پاهام حلقه کردم، سرشو رو شونم گذاشت و با دوتا دستاش محکم گردنمو گرفت
_گربه کوچولوی مست
با صدای خمار و بمش که اثر مستی بود لب زد
_گردنت داره نبض میزنه
اولین بار بود اسممو جمع نمیبست.. انتظار داشتم بگه: گردنتون داره نبض میزنه ارباب
این شادم میکرد، راه پله رو طی کردم و روی تخت انداختمش، اخی گفت و کمی وول خورد. 
خودمم کنارش رو تخت دراز کشیدم و دست سردشو تو دستم کشیدم.. 
راضی نبودم، به دست سردش راضی نبودم، من اونو تو بغلم میخواستم
یکهو دستش از تو دستم کشیده شد.. 
_گرمه، بازش کن
به پشت نشسته بود و منتظر بود زیپ لباسشو پایین بکشم
چقدر زود مست شده بود.. 
_دختر کوچولوی دیوونه
زیپشو پایین کشیدم و اون لباسو کاملا از تنش دراورد، پنتیش تنش بود با نیم تنه کشی که سینه هاشو می پوشوند
_ فردا میریم خونت برات لباس میارم، 
تن نیمه برهنه شو تو بغلم کشیدم و کمر لختشو نوازش کردم.. پتورو روش کشیدم که سردش نشه، سرشو توی گردنم برد و هینی کشید، صدای هین کشیدنش مثل صدای بچه گربه ها قشنگ بود.. 

''''"'

خدمت شما