عشق پری فراری پارت 6

DiZi DiZi DiZi · 1401/09/29 16:16 · خواندن 3 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب

– وگرنه چی ؟

– انقدر زبون نریز ما تو رو گروگان گرفتیم تا پدرت سلطنت رو واگذار کنه به ما

- محض اطلاعتون فقط کسایی که خونه سلطنتی و قدرت مطلق دارن میتونن به سلطنت برسن

  - پدرت قدرتشو به ما میده وگرنه ما تو رو میکشیم

 – یه کاسه بخور آش به همین خیال باش شما تونستید به من نزدیک بشین بعد بگید من رو میکشید

 یکی از اونا به من نزدیک شد اما وقتی خواست من رو بزنه  دوباره اون پری ظاهر شد پری ای که هر زمان در خطر بودم اومد و من رو از خطر نجات داد اونا تعجب کرده بودن که پریه گفت :اگه جرأت دارید بهش دست بزنید  تا خونتون رو بریزم 

یکیشون پوزخند زد و گفت : تو تنها نمیتونی حریف ما بشی 

– امتحانش مجانیه 

اما همین که اونا خواستن به من دست بزنن با یه بشکن همشون رو  بیهوش کرد و به یه جایی تلپورتشون کرد که به گفته خودش زندان قصر بود و بعد من رو به پرواز در اورد و به قصر برگردوند وقتی وارد قصر شدیم مادر و پدر به سمتم اومدن پرسیدن :کجا بودی؟

 وقتی ماجرا رو تعریف کردم پدرم گفت :میشه مشخصات اون پری رو بگی ؟

- بالهایی مثل ما بود و به گفته خودش قدرت مطلق دشت و صورتش خیلی زیبا بود و چهره اش مهربون بود قد بلند بود و خیلی شبیه من بود چشمای آبی قشنگی داشت و موهای سرمه ای بلندی که تا زانوش بود

تام :امکان نداره .

-چی امکان نداره 

–هیچی میتونی بری اتاقت 

و خب تموم شد . 

آدرین:نفهمیدی اون زن کیه ؟

- نه ذهنم رو درگیر کرده ولی مثل اینکه پدرم اون زن رو میشناخت . 

آدریانا :حالا نوبت منه خاطره تعریف کنم 

-  تابستون بود چند روز قبل شروع سال تحصیلی و من اون موقع 17 سالم بود و سال آخر دبیرستان بود که ادرین و لوکا و ارین برای اذیت کردن  من و جولیکا و ادرینا نقشه کشیده بودند و آدرین هدفون من رو شکست و لوک گیتار جولیکا  و ارین هم مداد طراحی آدرینا رو شکسته بودن ما هم به خاطر همین باهاشون قهر بودیم حالا روزا میگذشت ما با اونا آشتی نکردیم تا اینکه سال تحصیلی شروع شد و ما  وارد دبیرستان شدیم وقتی کلاس بندی رو دیدیم خوشحال بودیم که باهم تو یه کلاس افتادیم ولی وقتی وارد کلاس شدیم دبیرمون اومد خشکمون زد

 اون آدرین بود آدرین دبیر ریاضیمون بود و زنگ بعد رسید و دبیر بعدی اون لوکا بود و اونم دبیر شیمی وزنگ بعدم آرین به عنوان دبیر وارد شد اونم دبیر هنرمون بود و دیگه زنگای بعد اومد و همه دبیرا خودشون رو معرفی کردن و روزا رد میشد و این سه تا هر روز امتحان میگرفتن و با اینکه جواب های ما درست بود بهمون نمره کم میدادن  تا اینکه یه روز ما سه تا کم اوردیم و رفتیم معذرت خواهی بعد کلی عذرخواهی این سه کله پوک نمره های ما رو درست کردن  


خب اون پریه که مرینت رو نجات داد هم نقش مهمی در گذشته مرینت داشته و هم در آینده مرینت نقش داره ولی فعلا باهاش آشنا نمیشید و تو فصل دوم که بعد از ملکه شدن مرینت کاملا با زندگی این خانم اشنا میشدید

3نظر 3000 کاراکتر