Green eyes, the color of devil 15
برید ادامه
برای پارت بعد چهل تا کامنت میخوام چرت و پرتم بدید مشکل نداره.
کل پارتای رمان از اول مرتب شده و شماره داره اگر پارتی رو نخوندید بخونین و اگه رمز داره رمزشو توی کامنتای همون پارت بپرسید
جاهای جالب رمان به زودی میرسه
جلوش قرار گرفتم و سوالی نگاش کردم،
_ بشین کنارم
_چشم ارباب
متوجه شدم چشماش روی اطرافم میگذره.
_پیتزا دوست داری یا نودل؟! ناگت مرغ یا کاری کاتسو؟! هرغذایی دوست داری بگو برات سفارش بدم
_ هرچی خودتون میخورید
_ دوباره می پرسم، کدوم رو سفارش بدم بیارن؟!
_سیب زمینی با پنیر
گوشیشو برداشت و باهاش مشغول شد و بعد چند دقیقه سرشو کمی کج کرد و سرش دقیقه روی رون های من قرار گرفت، پاهاشو روی لبه کاناپه گذاشته بود و موهای حالت دار و بلوندش رونای منو لمس میکرد
چشماش کاملا بسته بود، اون پسره یه وحشی یه فرشته بامزه بود.. خیلی دوست داشتم از اون لبخندای کج که شبیه نیشخند بودن تحویلم بده و من دستمو توی چال لبخندش فرو ببرم و گونه شو ببوسم.. البته وقتی یادم میفتاد بخاطر بات پلاگ، چقدر درد کشیده بودم دلم میخواست زانوهامو بین پاهاش بکوبم.
چشماشو باز کرد و به من زل زد، چشمای سبزش.. چشماش همرنگ زمرد بود... چشمای خوشرنگ ولی پر از سیاهی..
_ نمی خوای چیزی بگی؟!
_چی باید بگم ارباب؟!
_ پس من حرف بزنم؟!
سکوتم نشونه رضایتم بود...
_باشه.. مشکلی نداری خواهرتو پیش عمت بفرستیم؟! دلیلش اینه که تو نمیتونی توخونت کنارش باشی، من فقط تورو تو خونه ی خودم میخوام تا هرزمانی که نیاز داشتم برطرفش کنم..
_ چرا نظرمو میپرسید ارباب؟!
جوابی نداد..
فکر کنم ازین که من خیلی باهاش حرف نمیزدم خوشش نمیومد..
_گفتی خانواده ای نداری؟!
_ بله ارباب، ندارم.
_ منم ندارم
دستاشو سمت صورتم اورد و دور فکم قاب کرد.. هنوز بهم زل زده بود، یکی از دستاشو انداخت و دست دیگشو بین موهام برد و نوازششون کرد..
دو قطبی بود؟! شایدم روانی بود؟ قطعا روانی و مریض بود.. مریض جنسی؟!
_ سرم پاهاتو اذیت میکنه؟!
_ اره، ارباب راستش شما خیلی دراز...اهم... بلندید. و سرتونم سنگینه
سعی داشتم سوتی ای که دادم و به روم نیارم، خیلی سریع سرشو کمی بالا اورد که مماس با سر من شد و من خیلی ترسیدم.
_ من درازم؟!! ممکنه مادمازل، ولی شایدم تو خیلی کوتاهی
خب واقعا عصبی شده بودم، تو لحن اونم کنایه و عصبانیت دیده میشد. البته حق داشت منم بهش گفتم دراز،
بحثمون با صدای زنگ در به پایان رسید، سرشو از روی رونام برداشت، بخاطر گرمای سرش رونام داغ شده بودن.. مطمعنم با این بدنش میتونست اتاق همکف(که بالای استخره)رو گرم کنه،سیستم گرمایشی چشم سبز! از افکارم خنده م گرفت ،هینی کشیدم و ریز ریز خندیدم.. برعکس اون من بخاطر کم خونی پاهای سردی داشتم..البته اینطور بهم گفته بودن دلیلش کم خونیه.. مطمعن بودم اون شکم باحالش که سیکس پک و سینه های تختی داشت ده برابر گرم تر بود، یعنی وقتی برف میومد هم انقدر گرم بود؟! اگه اشتباه نکنم برای دومین بار امروز تو حموم اونارو دیدم.. بالاتنه شوو..معلوم نبود چقدر ورزش کرده. شایدم مثل این سوسولا با یسیری دارو اینجوری شده، البته بهش نمیومد.. یبارم با حوله دیده بودمش،خط بین سینش،و وقتی دید جلوی چشمامو میگیرم خنده بامزه ای تحویلم داد.. گمونم وزن بازوهاش با نصف وزن من یکی بود.. پسره ی غولیِ سادیسمی..
زمانی که صدای حرف زدنش با شخصی جلوی در اومد زنجیره افکارم پاره شد، مردی با یونیفرم سبز و قرمز و یه کلاه کپ¹ جلوی در وایساده بود، گمونم پیک بود، دستش یه سینی و یه کارتون بود..
صداشون خیلی واضح نبود ولی وقتی صحبتشون تموم شد مرد نگاه خیره ای که معمولا بهش میگن چپ چپ نگاه کردن بهم انداخت، گمونم متعجب بود و فهمیده بود رابطه بین ما یه رابطه ارباب برده ایه..
"" "" ""
کلاه کپ: کلاه نقاب دار