Green eyes, the color of devil 13
بفرمایید ادامه.
وارد حموم شدم، نگاهی بهش انداختم که گوشه وان نشسته بود
_ زخمت خیس شده، میسوزه؟! خونریزی که نکرده؟
_نه بند اومده.. خوبم..
به سرعت سمتش رفتم و اب جمع شده داخل وانو خالی کردم، با شلوار نم دارم کنارش داخل وان نشستم تیشرتمو تنش کردم، به تن خیسش چسبیده بود و نوک سینه های صورتیش از روی بلیز مشخص بود..
_هنوز درد داری؟!
_خوبم ارباب،
_نظرت چیه؟!
_درمورد چی ارباب؟!
حالا مدام ارباب ارباب میکرد... دلیلش چی بود؟!
_در مورد پیشنهادم
_مگه من حق انتخاب هم دارم ارباب؟!
_ مارینت چرا چرند میگی؟! در این مورد اره.
_ اگه جانت¹ مشکلی نداشته باشه میفرستمش پیش عمه م...
از جام بلند شدم و دست از دید زدنش برداشتم
_ باشه، تا اخر هفته خبرشو بهم بده، میتونی دوش بگیری، اگه اتفاقی واسه زخمت افتاد خبرم کن
بهش فرصت اعتراض ندادم و سریع از حمام خارج شدم، ساعت دیجیتالی روی عسلی ۶:۳۷ شب رو نشون میداد..
چه زود.. البته انچنان هم زود نبود، اون عوضی ساعت دو به من زنگ زده بود و کلی منو سر اون مدارک کوفتی معطل کرده بود، مسخره بود... هنوز پنج دقیقه نشده بود که من از اون دختر جدا شدم.. ولی افکارم شروع شدن.. یعنی چرا انقدر ارامش رو به رگهای من تزریق میکرد.. احتمالا زیادی حساس شده بودم، شایدم نیاز جنسی داشتم.
سمت اتاقم رفتم و لباسم که نه،شلواری که پام بود در اوردم و گوشه اتاق انداختم و شلوار پارچه ای با تیشرت گشاد مشکی رنگی پوشیدم، رفتم طبقه پایین و شلوارو توی سبد جلوی حموم انداختم..
بهتر بود افکار مسخره مو کنار بزارم..
هک شدن دوربینا.. احتمالا میتونه کار یه هکر حرفه ای باشه.. لعنتی بهش فکر نکن... تو ذهنم با خودم درگیر بودم و این اذیتم میکرد. هواسمو به شیشه های روی زمین که از دیشب مونده بودن دادم و کل تکه هاشونو جمع کردم و جارو کشیدم.. کارای دخترونه به من نمیومد ولی میزاشتم اون دختره یه دست و پا چلفتی کوچولو خودشو زخمی کنه؟!
قطعا نه... بعد از تموم شدن کل شیشه ها خودمو روی کاناپه انداختم و دستامو زیر سرم گذاشتم که صدای گربه کوچولویی توی خونه پیچید،
_ ارباب.. حوله... حوله کجاست؟!
از این لقب خیلی خوشم میومد.. گربه کوچولو... گربهه..
از روی کاناپه بلند شدم و حوله لباسی طوسی رنگمو از توی کشوی میز اینه ی جلوی حموم برداشتم،
سرشو از لای در بیرون کرده بود و منتظر دستشو گرفته بود..
_اینجوری نمی خوام، درو کامل باز کن
_ ولی ارباب..
_بازش کن
درو کامل باز کرد، گونه هاش سرخ بود و موهای خیسش روی شونه هاش پخش بود، حوله م که برای اون تا ناخونای انگشتای پاهاش میرسید رو تنش کردم و تا حد امکان بندشو محکم بستم.
_حوله دیگه ای ندارید ارباب؟!
_برات خیلی بزرگه مگه نه؟! نظرت چیه از حوله استفاده نکنی گربه کوچولو
اخمی کرد که چهره شو بامزه کرد.
_گربه ها هیچوقت لباس نمیپوشن! توام نپوش
اخمشو غلیظ تر کرد و سمت پله ها قدم برداشت
پشت سرش راه افتادم و وسطای راه براید استایل² بغلش کردم،
"" "" "" ""
1_جانت: اسم خواهر مرینت janet
2_براید استایل: حالتی که دست فرد زیرزانوهای فرد دیگشت و دست دیگش زیر سرشه
احتمالا دیدید دیگه..