Green eyes, the color of the devil 11
رمز: zxcvb
صلاح نیست همه بخونن،
پارتای قبلی قسمت پاراگراف ادامه مطلبش نیومده بود و من الان فهمیدم
ماشینو با ریموت باز کردم و با بیشترین سرعت سمت خونه روندم، چیزی نگذشت که رسیدم، ماشینو توی حیاط پارک کردم و اشفته رمز درو زدم و وارد خونه شدم،
مقداری از شیشه ها هنوز جمع نشده بودن، کمی جلوتر رفتم که با دیدن قطرات خون و ردپای کوچولوی خونی که روی سرامیکا جا مونده بود متعجب شدم
_م... مارینت؟! کجایی؟!
صدایی نمیفهمیدم.. به جز صدای تق و توقی که از سرویس بهداشتی میومد. وارد حموم شدم و دختر مو سرمه ای دیدم که جلوی من وایساده بود و جوراب خونیش سمت دیگه ای افتاده بود،
_مارینت! پات..
به سرعت سمت من برگشت و پریشون نگاهم کرد.
براید استایل¹ بغلش کردم و توی وان نشوندمش، سمت اشپزخونه دویدم و کل کشو ها رو زیر و رو کردم و چند دقیقه بعد با بسته لوازم اولیه وارد حمام شدم،
پاهای نحیف ش که پوست نرمی داشت رو توی دستم گرفتم و با پنس سعی کردم شیشه ای که داخل پاش بود رو در بیارم
چهره ش جمع شده بود و بنظر میومد داره گریه میکنه
_ خیلی درد داره؟!
_ آ... آره..
پس از تموم شدن کارم پاشو باندپیچی کردم و سمت خودم کشیدمشو روی پاهام نشوندمش.. موهای خوش حالتشو نوازش کردم و بوی خوش موهاشو به مشام کشیدم..
سرشو به سمت شونه م هدایت کردم
بدون اعتراض سرشو روی شونم گذاشت، من به اون نیاز داشتم تا اروم بشم، هربار موقع عصبانیت تمام مشکلاتم یادم میومد و باید اینجوری خودمو خالی میکردم، دلم نمی یومد اون بکارتو تو عصبانیتم پاره کنم... پس بهتر بود خودمو ازش دور کنم..
_ هنوزم درد میکنه؟!
کمی جا به جا شد انگار بخواد از بغلم خارج بشه..
_تکون نخور
محکم تر گرفتمش و بوسه ای رو شونه ش زدم،
_ قبل رفتنم یه کار ناتموم داشتیم، مگه نه؟
_ا.. ارباب لطفا..
انگشت اشاره مو جلوی دهنم گرفتم و ازش خواستم چیزی نگه،
_ همین جا بمون.
با ترس نگام کرد و دیگه تکون نخورد
از جا بلند شدم و از وان خارج شدم
"" "" "" ""
با بات پلاگ تو دستم داخل حمام شدم و نگاخی بهش انداختم که تو همون حالت توی وان خونی نشسته بود و غرق افکارش بود و کوچیکترین توجهی به من نمیکرد،
اب سرد رو باز کردم که متوجه حضورم شد و به خود لرزید،
_س.. سرده..
لرزیدن بدنش برام با مزه بود ولی بخاطر چهره جمع شده ش دمای اب رو بالا بردم و تیشرتمو در اوردم، متوجه شدم چشماش به دستمه
_او.. اون...
_بات پلاگ؟! لباساتو در بیار
_ا.. اربااب..
مثل اینکه لجبازیاش تمومی نداشت، وارد وان شدم، ابو بستم و تیشرتشو از تنش در اوردم
و بعد دامنشو پایین کشیدم
تو خودش جمع شد و سعی کرد بدنشو از من قایم کنه..