پارت ۱۷رمان من +تو =ما
بفرمایید ادامه مطلب~
ادرین
ناتالی: برای کلاس شمشیر بازی اماده شید
من : کلاس چی؟ مگه الان کسی از شمشیر استفاده میکنه؟
***در کلاس شمشیر بازی *****
معلم : شمشیر رو اونجوری نمیگیرن
من : بیا خوبه
معلم : کاگامی بیا جلو
با هم مبارزه کنید ببینم در چه حدی
من : کاگامی اصلا خوب بازی نکن
معلم : شروع کنید
من یک ضربه به شمشیرش زدم اون هم با اولین ضربش شمشیرم رو گرفت بعد افتادم روی زمین و شمشیر رو گرفت روم انقدر سرعت داشت که اصلا نفهمیدم چکار کرد
همه بچه ها ازم خندیدن منم با اصبانیت بلند شدم و گفتم : دهنتون رو ببندید اصلا میدونید من کیم؟
یکیشون گفت : کی هستی مثلا
من : ادرین اگروست
دوباره خندیدن
کاگامی : آگرست !!
شمشیر رو برداشتم گذاشتم رویه گردن یکیشون و گفتم : ساکت شو
معلم : کافیه ادرین !
شمشیر رو انداختم زمین و از انجا رفتم بعد نیم ساعت کاگامی هم امد و باهم رفتیم خونه
وقتی خاستیم بریم تو پدرمون هم همون موقع امد بیرون
کاگامی : پدر ! امروز ادرین آبرومون رو برد !
اونم اخمی برام کرد منم سرم رو انداختم پایین اونم رفت بیرون
من : هی میموردی فضولی نمیکردی!!!!
کاگامی چیزی نگفت و رفت
همون موقع مرینت امد تو
من : چخبره همش میاین و میرین !!
مرینت : امدم یه چیزایی رو ببرم
من : اصلا به من چه برو
مرینت
رفتم توی اتاقم و تمام لوازم تحریرم رو جمع کردم همه طلاهام رو هم برداشتم موقع رفتن هیچی نبردم چون فکر میکردم میتونم همشون رو بخر ولی فهمیدم که نمیتونم برگشتم خونه لوکا وسایل کمی داشت منم نصب وسایلم که میشد اونم استفاده کنه رو بهش دادم
1655 کاراکتر ~
اخیش بلاخره رسوندم به جایی که نوشته بودم
چند بار هم بهتون گفتم که من یک بار تا وستاش رو نوشتم الان هم همش داشتم اونا رو تکرار میکردم