Dance

sako sako sako · 1401/07/01 21:15 · خواندن 4 دقیقه

منحرفی و دارای رمز 

از زبان مرینت: تولد آدرین بود من و لوکا وآلیا و نینو رفته بودیم، سوار 

 ماشین شدیم ، به خونه آدرین رسیدیم ،جشن شروع شد ،رو صندلی ها نشستیم ، آدرین اومد پایین، خدمتکار ها میز رو چیدند، کیک رو ادرین فوت کرد ، موقع رقص شده بود، من با لوکا و آلیا با نینو میرقصید نزدیک پونزده دقیقه آدرین به ما نگاه میکرد ، انگار اعصاب نداشت ،یهو دیدم اومد سمتمون انگار میخواست کتک کاری کنه کلویی وقتی دید آدرین داره به سمتمون میاد اعصبانی شد و یهو جلو چشمانش ظاهر شد _سلام آدریکنز چیشده اعصبانی ای _سلام کلویی آره خوبم . چند ساعت شد که دیدم آدرین داره می‌ره ، کنجکاو شدم دنبالش کردم دیدم رفت تو اتاق ، منم رفتم یهو دیدم در ها بسته شده ،ییهو بیدار شدم بعد چند دقیقه بیهوش شدم و بعدش یهو آدرین رو جلوم دیدم ، مرینت یه لطفی میکنی بگی (رفتم خونه  حالم بد بود و تا چند روز دنبالم نکن)، چرا ؟ _چون کار مهمی دارم ، صدام رو ضبط کرد _سرم درد میکرد یهو خوابم برد بیدار شدم 

 از زبان لوکا :جشن تموم شده بود ، سلام آلیا ، مرینت رو ندیدی ، چرا اتفاقاً بهم پیام صوتی داد و گفت (من رفتم خونه  حالم خوب نبود چند روزی دنبالم نگرد) از زبان مرینت :بیدار شدم دیدم لباس هام عوض شده ، لباسهای من کو ؟؟_نگران نباش من عوض نکردم خدمتکارام عوض کردن . ولی چرا ؟؟چون تو دیگه باید مال من شی. چی ؟؟ ولی من دوست پسر دارم همینطور تو هم دوست دختر داری _اونو ولش کن ما  از هم جدا شدیم. و من تو رو میخوام ، از همون اول میخواستمت بیشعور ولی تو مهلم نکردی و با لوکا رفتی ، با اون پسرهی..... من باید برم ادرین _نه تا ثابت نشه تو مال منی ولت نمیکنم وگرناااا ، چیکار باید بکنم تا بتونم برم _ باید با لوکا بهم بزنی و بهم بگی عاشقمی و باهام بخوابی همینطور چند شب روز تا من خودم رو باهات آشنا کنم ، مجبوری  دراز کشیدم  آدرین هنوز نیومده بود ، از در اومد تو لباس نپوشیده بود چشمام رو بستم گفت _نیازی به این کارا نیست البته اگه خجالت میکشی نمیخوای بکنی بده بالا بلوزم  رو دادم بالا مجبورن و کارای که خواست رو باهام کرد  و هی میبوسیدم و کارهایی میکرد که گفتنی نبود خیلی کار ها با بدنم کردو حس بدی بهش داشتم ، خوابم برد درد هم داشتم ولی صبح بلند  شدم هیچ دردی نداشتم بلوزم رو پایین آوردم رفتم بیرون از اتاق _دیدی چه لذتی داشت ؟ بیا صبحونتو بخور . چه غلطی کردی ها ؟؟؟ من بهت گفتم که دوست پسر دارم حالا شانس اوردم من برای پدر و مادرم مهم نیستم ، اگه لوکا بفهمه ناراحت میشه _فدای سرم که ناراحت میشه فک میکنی برام مهمه ؟؟؟ اون رقیب منه اون عشق من رو دزدید ولی یکاری کردم که دیگه به غیر  من نمیتونی با کسی باشی چون آبروت رو که میبرم هیچ و _و چی من کوفت هم نمی‌خورم اخه یکی با دوست دخترت بکنه ؟؟؟؟_مرینت هیچکاری نمیتونی بکنی چون ما زوجیم واره یکی با دوست دخترم کرد لوکا بود .چرا من دوست دخترت نیستم _میخوای ثابت کنی  . سمنتا (خدمتکار) فیلم های دوربین رو بیار. چی ؟؟_فیلم هارو ببین ، وقتی خواب بودم ازم سواستفاده کرد ، لباس هام رو کند هی میبوسیدم ، به سینه و  باصن  هام خودش رو می‌مالید  و.... . تو بامن چیکار کردی ؟؟ _دیدی که عاشقتم ؟  . لوکا تا الان باهام اینطوری نکرده بود . بعد ادرین نزدیکم  اومد و دستش رو رو شکمم گذاشت میخواست  ببوستم  ، بوسیدم  چشاشو بست درجا که لبش رو از لبم برداشت هاش دادم و فرار کردم و رفتم تو تراس ، اگر یه قدم نزدیک تر بیای  خودم رو پرت میکنم پایین و از دست تو و خودم و همه خلاص میشم _نه مرینت دیوونه شدی ؟. نزدیک نیا  اومد جلوتا پاشو رو زمین گذاشت و اومد جلو خودم رو پرت کردم از زبان آدرین: مرینننننتتتتتت!!!!! نه پرید پایین صورتش خونی بود اما ارتفاع کم بود ، زنگ زدم آمبولانس بردنش مرینت چشماش رو باز کرد _به لوکا زنگ بزن و بگو بیاد اینجا ، با اینکه ازش بدم میاد زنگ زدم اومد _سلام مرینت ، آدرین میری بیرون یه لحظه.رفتم بیرون _چیشده مرینت دوباره به پول نیاز داری اومدی دنبالم ؟ من دیگه دوست دختر دارم دیگه ولم کن هر بار کاری داشتی اومدی دنبالم_چی من دوستت دارم، دوست دختر اون کیه ؟_زویی میشناسیش

از زبان مرینت:چییی؟؟؟ بعد رفت آدرین اومد تو _چی شده مرینت خوبی ؟ ببخشید من واقعا بی جنبم ولی دوست دارم. هیچی اون من رو دوست نداشت و دوست دختر هم داره _خب برات متاسفم من برم ،، آدرین _بله میتونی پیشم بمونی ؟_زاستش من هیچکس رو ندارم و خانواده ام یه کشور دیگه زندگی میکنند  با لبخند گفت_ باشه ، بلند شدم و گفتم ادرین حالا که میبینم یه حس خوبی بهت دارم راستش منم دوست دارم _چی واقعا؟؟_ آره _,بعد همو بوسیدیم

چند سال بعد

ازدواج کردیم و یه دختر اوردیم و زندگی خوبی داشتیم

 

اگه بد بود یا ... بگید ♥️