زندگی
بابت کوتاهی شرمندم
شب بازم پارت میدم
تو سکوت بودم و داشتم فکر میکردم که فردا رو چجوری باید بگذرونم
که یه لحظه متوجه شدم یکی داره صدام میکنه
-ماریا.ماریا.ماریا.ماریا
-چته؟
لوکا بود که به صورت وحشت ناکی داشت نگام میکرد
-ساعت چنده
-ساعت دیواری .ساعت گوشی.ساعت گوشی ببین چنده دیگه
درکمال حاضر جوابی پاسخ دادند
-ساعت از کار افتاده ساعت مچی ندارم گوشمم خاموشه
گشتم دیدم الیا گوشی دستشه
-آلیا ساعت چنده
-گوشیم ساعتش عقبه
یه نگاهی به جمع چرخوندم که همه منتظر نگاهم میکردن
-ادرین همش تقصیر توعه
-به من چه
-چون اگه اون گوشیو نمینداختی بیرون الان بهتر بود
بابت کوتاهی شرمنده شب بازم پارت میدم عوضش جبران میشه