❤دلبر زیبای من❤
سلام اینم از یه پارت جدید ❤دلبر زیبای من ❤
از زبان مرینت : انقدر ذوق کردم آدرین اینو برام خوند وقت خواب هست رفتم مسواک و کارای مربوطه رو انجام دادم و خوابید
یه نکته ریز (مامان بابای مرینت توی این داستان هستن ولی توی فرانسه نیستن توی چین هستن رفتن مسافرت)
فردا صبح از زبان مرینت
بلند شدم دست و صورتم شستم و زنگ زدم به مامان بعد از چند بوق طولانی برداشت
بعد از سلام و احوال پرسی های مامانم گفتم که مامان عاشق یه پسره شدم اونم عاشق من شده باهم چند باری قرار گذاشتیم
ازم خواستگاری کرده ولی من بهش جواب ندادم گفتم که اول به پدر و مادرم بگم
مامان اجازه میدی
که بابام گفت اول باید بیاییم پاریس ببینم پسر خوبیه یا نه
گفتم سلام بابا خوبی میایی پاریس ؟کی ؟
گفت همین امشب میاییم که قبل خواب خونه باشیم تا بعدا در مورد آقا داماد با هم حرف بزنیم
گفتم باشه بعد خداحافظی کردم و بلا فاصله به آدرین زنگ زدم آدرین فورا برداشت .
قضیه رو گفتم اونم گفت باشه مشکلی نیست فقط خداکنه بابات ازم خوشش بیاد اگه نیاد که ...
حرفشو خورد !
گفتم آدرین چرا حرفتو خوردی
آدرین با خنده گفت اونوقت میدزدمت و با خودم میبرمت بعد خندید منم با اعصبانیت گفتم ایش دلتم بخواد حالا کی گفته من قراره زن تو بشم
که خندش تموم شد
یکم ترسیدم گفت آدرین
جواب نداد !
گفتم آدرین لوس نشو غلط کردم
بازم جواب نداد !
آآآدددددررررییییینننن که جواب داد گفت ها چیه
گفتم ببخشید منتظرتم عشق که خندید
قیافشو تو ذهنم تصور کردم و بعد خداحافظی کردم
رفتم خونه رو تمیز کردم و شام آماده کردم منتظر شدم مامان و بابا بیان
بعد از نیم ساعت
یکی زنگ زد بلاخره مامان و بابا اومدن در باز کردم که یهوو
انچه خواهید خواند 👇👇
1_ولم کن عوضی
2_تو باید زن من میشدی مال من نه مال اون عوضی
3_در باشدت باز شد
4_فقط آخرین کلمه که شنیدم بانوی من بود
به نظرتون اون متجاوز کی هست ؟
کی مرینت و نجات میده ؟
خب اینم از این پارت
پارت بعد منحرفی هست و توی وبلاگ خودم 💕وبلاگ لیدی باگ می زارم 💕 از وبلاگم ادامه داستان و بخونید
خداحافظ ❤️❤️❤️