تک پارتی

💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 · 1403/07/20 19:56 · خواندن 1 دقیقه

بچه ها درسته باید ادامه پیدا کنه ولی نمی دونم چطوری ادامه بدم❤💋

مری: ادرین خان بیدار نمیشی شرکت هم نرفتی ادرین: اخه چه کسی بانوش را ول کنه و بره شرکت اخه مری: خوب گله من بخاب منم میرم خرید باشع ادرین: نرو پیشم بخاب دیگه مری: ادرین بچه شدی بزار برم. ادرین مرینت را سفت گرفته و نمیزاره مرینت برهمری: ادرین نزاش برم منم گرفتم کنار ادرین خابیدم ادرین: بیدار شدم دیدم مری کنارم خابیده یواش از کنارش رفتم و میخاستم یک صبحانع درست کنه چایی دم کردم ولی خیلی کم رنگ شده بود تخمه مرغ ها هم سوخته بودن تصمیم گرفتم سفارش بدم ابان مری: بلند شدم دیدم ادرین صبحانه درست کرده ولی توجه کردم اینو از بیرون خریده واقعا ادرین بلد نبود یه تخمه مرغ درست کنه
مری: ادرین نزاش برم منم گرفتم کنار ادرین خابیدم ادرین: بیدار شدم دیدم مری کنارم خابیده یواش از کنارش رفتم و میخاستم یک صبحانع درست کنه چایی دم کردم ولی خیلی کم رنگ شده بود تخمه مرغ ها هم سوخته بودن تصمیم گرفتم سفارش بدم ابان مری: بلند شدم دیدم ادرین صبحانه درست کرده ولی توجه کردم اینو از بیرون خریده واقعا ادرین بلد نبود یه تخمه مرغ درست کنه
خلاصه صبحانتو را خوردن ابان مرینت: در زدن من رفتم در را باز کنه دیدم لایلا است دختر عموی ادرین با صورتی گریون اومد تو لایلا: وای ادرین جان گریههههههههه ادرین: چی شده لایلا لایلا: پول اجاره ی خونه را نداشتم صاحب خانه منو بیرون کرد میشه چند روز اینجا بمونم خونه پیدا کردم سریع میرم ادرین: نه اشکالی نداره مرینت؛ وقتی در را باز کردم زد به دستم و هیچ محلی به من نداد و رفت سراغ ادرین اخه اون اجوزه اینجا چی کار داره