❤دلبر زیبای من❤
سلام
بپر ادامه
وقتی که آدرین رفت یکم توی پارک نشستم تا حال و هوام عوض بشه بعد رفتم خونه که لوکا و ماریا منو سوال پیجم کردن منم به همه سوالشون جواب دادم اوناهم خوشحال شدن و موافقت کردن به آدرین زنگ زدم خانواده اون هم موافقت کرده بودن؟
چه خوب چه عالی بهتر از این نمیشه !!
بلاخره منو آدرین مال هم شدیم
به آدرین گفتم مشتاقم برای روز عروسیمون و خریدن لباس عروس
ولی آدرین اینو نگفت
بهم گفت مشتاقم مال من شی بعد بهم گفت مرینت یه شعر برات بخونم
گفتم با کمال میل بخون
(از زبان نویسنده : اینو از یه آهنگی که الان میفهمید کپی کردم با یه زره تغییر)
در سکوت شب 🎵
خانه زد فریاد 🎵
اما تو نشنیدی🎵
دل به پایت افتاد🎵
آرزو کردم که واسی من باشی🎵
سروده ای از نویسنده 😂😅
خیلی زیبا بود از خوشحالی و ذوق که آدرین اینو برام خوند دهنم قفل شد که آدرین گفت مرینت خوبی
با تته پته گفتم فوق العاده بود آدرین
از پشت تلفن قشنگ معلوم بود که خجالت کشیده
گفتش خب مرینت من برم باش خداحافظ
منم گفتم خداحافظ
چون حمایت ها پایینه منم پارتا رو کوتاه کردم
شرایط پارت بعد ۲۰ لایک و کامنت 💜