چشم های یشمی+ چالش
پارت سوم
سلام. وی با شما قهر است 🚶🕳️
اینم از این
-------------------_---------------
مری بعد از درس زیادی که خوندم خسته بودم که یکی در اتاقم زد با صدای گرفته آدرین که داشت اجازه می گرفت بیاد داخل اتاق کل خستگیم پرید اجازه دادم آدرین اومد داخل من پریدم بغلش اون همیشه منو مثل یه خواهر می دونست ولی من من عشق با اون درک کردم
آدرین سلام خواهری
مری سلام ادی ژونم دلم برات تنگ شده بود
A واقعا
M اهوم
A فعلا بیا بریم غذا بخورم
M بعد غذا آدرین خیلی شدید آب کرده بود من پرستاری آدرین به عهده گرفتم
صبح
M من خدمتکار ها غذای آدرین گرفتم به اتاقش بردم
A سلام خانم پرستار
M سلام آقای مریض بیا اینم غذات زود بخور که دارو هاتو بدم
A باشه هههعه ( صدای خنده )
بعد غذا دارو
M آدرین می خوای برات شعر بخونم
A آره چرا که نه
ای مهربان یارم
رسوای جهانم کن. شوق من دوچندان کن
زلف خود پریشان کن
عاشق شو تو همچون من
شوق من دوچندان کن. قربان دو چشمانت
A وای آفرین خانومی شاعر شده
M ممنون نظر لطف شماست
تماممم
اسپویل
برای هر دو سعی که فوت کردم یه قطره اشک ریختم
باورم نمی شد آدرین یادش بود
و اینم چالش اسمتون تو کامنت ها بگین منم واسه اسمتون شعر می گم بای