پرنسس بونتن P1
خداییش حلالتو نمیکنم اگه حمایت نکنید دستم شکست سر نوشتنش
ویو راوی*
دختر سوار بر ماشین خود به سمت مقصدی حرکت میکرد؛مقصدی که هر هفته آن جا بود؛جای آرامش او یعنی کنار مادرش بودن و حرف زدن با آن!
با لبخند ماشینش را کنار زد و وارد قبرستان شد و به سمت نام اوسامو آسا (نپرسید چرا فامیلی دازای رو داره چون خودمم نمیدونم😐) رفت و گل رز سفیدی که گل و رنگ مورد علاقه مادرش بود را روی قبر آن گذاشت و کنار آن نشست و با لبخند تلخی دستی روی قبر که عکس مادرش روی آن حک شده بود کشید
سایا_مامانی؟دیر که نکردم؟حالت خوبه؟اونجا بی من خوش میگذره؟
بعد از این حرفش بغض کرد.
سایا_چرا هیچوقت عادت نمیکنم به نبودنت؟هر بار که میخوام با لبخند بیام اینجا کخ خوشحالت کنم با دیدن چهره دوباره بغضم میگیره.
اشکاش را پاک کرد زیرا نمیخواست مادرش در آن دنیا ناراحت شود.
سایا_پس بهم بگو چرا رفتی؟چرا تنهام گذاشتی؟من برات دختر بدی بودم؟دقیقا سه سال پیش وقتی یه دختر بچه ۱۳ ساله بودم تنهام گذاشتی!میدونی اگه دایی نبود که سرپرستی منو قبول کنه من باید تا هیجده سالگیم توی اون یتیم خونه ی کوفتی میموندم؟
یا اگه نبود که بهم دلداری بده از افسردگی میمرد
پارچ پلاستیکی پر آبی که کنار قبر بود را برداشت و روزی قبر مادرش ریخت و با دستاش آن را تمیز کرد.
سایا_بازم حرفای تکراری،نه؟متاسفم!آخه هیچوقت نفهمیدم اون مردک عوضی که حتی اسم پدر براش زیادیه کجائه؟چرا ولت کرده؟فقط از وقتی چشمام رو باز کردم تو و دایی یوشیو رو دیدم.هر وقت هم خواستم چیزی بپرسم منو پیچوندی و حتی عکسشو ندیدم و فقط و فقط اینو میدونم که منو و تو رو ارک کرده.
دختر نفس عمیقی کشید تا خودش را آرام کند.
سایا_من هیچوقت نمیبخشمش تو هم از اونجا نبخشش باشه؟
پارچ را کنار گذاشت و سعی کرد بحث را عوض کند.
سایا_راستی!دایی هم میخواست بیاد اینجا ولی براش یه ماموریت فوری پیش اومد و بگم که بعد خودش شخصا میاد پیشت.
سرش را روی قبر مهم ترین فرد زندگیش گذاشت.
سایا_دلم برات خیلی تنگ شده مامان...کاشکی اینجا بودی.
[پایگاه بونتن]
با شنیدن صدای سرد بیا تو سانزو در را باز کرد و رو به روی مایکی که پشت میز کارش نشسته بود ایستاد.بعد از چند ماه تحقیق و انتظار های مایکی برای پیدا کردن اوسامو آسا نمیدانست چطوری باید بگوید که او سه سال است که مرده و تلاش این چند ماهش برای کشتن او بی فایده است زیرا خودش زودتر جان به عزرائیل داد.
کشتن؟اون!مایکی حتما دلش میخواهد دختری که با جان و دل عاشقش بود اما به او خیانت کرد را پیدا و بعد بکشتش تا ذهن و قلبش آرام شود.
مایکی_چیزی شده سانزو؟
با شنیدن صدای بی روح مایکی به او نگاه کرد.سانزو آدم بیخیال و خوشگذرونی است اما این که جلود دید مایکی یعنی پادشاهش آدم تا لایق و بی مصرفی باشد برای او نا خوشایند است و باعث خشمش میشود اما شاید مایکی با شنیدن خبر دوم آن را سرزنش نخواهد کرد؟
سانزو_در مورد اوسامو اسائه
مایکی با شنیدن اسم معشوقه بی رحمش چشمانش تیره ار از همیشه شد.
مایکی_و؟
سانزو_من متوجه شدم که سه سال پیش توی خونش به قتل رسیده اما اینکه کی این کار رو کرده نا معلومه و به خاطر طولانی شدن زمان پرونده ی قتل اون پرونده بسته شده و قاتل نامعلوم باقی مونده
با شنیدن حرف های سانزو چهرش همان حالت باقی مانده اما چشمانش پر از تعجب شد.
سانزو_ولی اینو فهمیدم که یه دختر ۱۶ ساله داشته که الان با داییش یعنی تک برادر و تک خانواده ی اوسامو آسا زندگی میکنه.
با شنیدن این حرف سانزو دوباره متعجب شد.این بار صورتش هم این تعجب را نشان داد
مایکی_یعنی آسا ازدواج کرده؟
سانزو_نه برای همین مشکوکم که
کمی مکث کرد
سانزو_این دختر شما باشه
مایکی_چ...ی؟
شک اینکه شاید یه دختر از آسا داشته باشه و پدر شده باعث میشد برای یه لحظه لکنت بگیره!
سانزو_من باید چیکار کنم؟
مایکی دوباره جدی شد
مایکی_ازش تست دی ان ای بگیرین.اگه دختر من نبود بکشیدش و اگه هم بود اونو بیارین اینجا و از این به بعد با ما زندگی میکنه.
سانزو_مطمئنی؟نقشه ای داری؟
و اینجا بود که مایکی با لحن ترسناکی حرف هایش را بیان کرد
مایکی_انتقامم رو از مادرش نتونستم بگیرم ولی از خودش که میتونم بگیرم.
سانزو بیخیال سر تکون داد
سانزو_باشه پس من میرم.فعلا
و از اتاق خارج شد و در و پشت سرش بست.
به محض بستن در مایکی چند تا اشک از چشمش به خاطر مرگ آسا بیرون آمد.در هر صورت او عاشقش بود ولی آسا خواست با خیانتش به این رابطه پایان دهد اما قلب مایکی هنوز نتوانست اورا کامل فراموش کند.با یاد آوری خیانت دختر اشکایش را پاک کرد و دوباره سرد شد و با جدیت زیر لب زمزمه کرد
مایکی_من خیلی وقته که احساسی ندارم پس اون دختر من محسوب نمیشه. دختر جون فقط دعا کن دختر من نباشی چون قراره تا لحظه آخر عمرت اینجا عذاب بکشی و بعدش هم بمیری !
دستم شکستتتتتت😅😵💫
بچه ها از اونجایی که تو کاور درست کردن افتضاحم میشه یکی برام کاور درست کنه ممنون میشم💌
خداییش حمایت کنید
نظرتون رو درباره پارت اول بگید
راستییی بازم از پارت اول قضاوت نکیند اتفاقای باحالی قراره بیفته😃
فعلا بای بای 👋