انتقام 🔪 part 2

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1402/12/28 16:23 · خواندن 2 دقیقه

سلام ادامه مطلب 

 

از زبون آدرین: 

باید هر چی زود تر اون دختره رو بیبینم داشتم تن تن میرفتم که خوردم به یکی میخواستم سرش داد بکشم که یهو دیدم خودشه آره اون دختر توماس دوپن چنگ بود مرینت دوپن چنگ....

مرینت: او ببخشید آقا معذرت میخوام 

ادرین: اشکال نداره خانوم محترم  اممم چیزه میتونید منو تا یک جای برسونید ...

نکته: مرینت ماشین داره ...

مرینت: بلی البته ...

آدرین: مرسی ..‌

توی ماشین👇

آدرین: اممم چیزه خانوم اسم شما چیه ؟؟؟ 

مرینت: من اسمم مرینت دوپن چنگ است ...

اسم شما؟؟ 

ادری: من آدری  آگرست استم ....

نکته : مرینت آدرین و باباش را نمی شناسد و همین طور بابای مری آدرین را نمی شناسد ...

مرینت: خوش بختم ...

آدرین: میشه فردا قرار بزاریم البته اگر کاری ندارید ؟؟؟

مرینت: نه آقا ببخشید من فردا کار دارم ...

ادرین: اشکال نداره ...

آهان این پیاده میشم مرسی ...

مرینت: خواهش میکنم ....

توی خونه مرینت 👇

این پسر کی بود اصلا حس خوبی نداشتم بعدش چقدر پرو بود تازه اسم هم دیگر را فهمیدیم بعد قرار میزاره ...

توی خونه آدرین: 

عکس مرینت را گرفتم خوب خوب خانوم کوچولو پس قرار منو رد کردی آره باشه منم یک نقشه خوبی برایت دارم ...

صبح☀️

مرینت: از خواب پا شدم رفتم پایین دیدم که بابام نیست از خاله ام پرسیدم بابا کجا است گفتکه رفته شرکت ...

منم چون امروز دانشگاه تعطیل بود با آلیا اینا قرار گذاشتیم که بریم پارک رفتم آماده شدم و سویچ ماشینمو گرفتم و رفتم به سمت پارک اون جا بچه ها هم بودند سلام کردم همه با هم رفتیم توی پارک که یهو آدرین را دیدم ...

 

خوب تمام شد 

شرط پارت بعدی 10 لایک و 15 کامنت 

آهان یه چیزی یادم رفت بگم مرینت خاله نداره اون خدمت کار خونه شون است بعد مرگ مادر مرینت اون مرینت را بزرگ میکنه ‌‌‌‌.....‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❤️👋❤️👋❤️❤️❤️👋❤️👋❤️👋