Parallel love (P6) (F1)
برو ادامه
(روز مادر مبارک)
لیلیا خیلی دیر کرده بود. رفتم ببینم کجا مونده. ای کاش هیچ وقت نمی دیدم. ای کاش هیچ وقت ماشینی که زده به لیلیا رو نمی دیدم. ای کاش هیچ وقت صورت خونیش رو نمی دیدم.
از بین ازدحام جمعیت رد شدم رسیدم به بالا سرش. نمیدونم چرا بغضی داشت گلومو خفه میکرد و میدرید. آروم بغلش کردم و روی لباش بوسه زدم. ای کاش قبل از اینکه این اتفاق برات بیفته بهت میگفتم چقدر دوست دارم. به خودم اومدم اون هنوز زنده است نباید ناامید شم. سریع زنگ زدم آمبولانسو بردنش. تمام مدتی که تو ماشین بودیم تا برسیم به بیمارستان سختترین لحظات زندگیم بود اون حتی نمیدونست چقدر این لحظات برام دردناکه.
به محض اینکه رسیدیم گفتن باید عمل بشه خیلی اوضاعش وخیمه. استرس قلبمو گرفت احساس میکردم منم کنار عشقم دارم از بین میرم. اون شب تا صبح استرس کشیده بودم نمیدونستم قراره چه بلایی سرش بیاد نمیدونستم قراره چه بلایی سر من بیاد. تا اینکه بالاخره بعد از مدتها خورشید طلوع کرد . حس میکردم این شب تا صبح اندازه ۱۰۰ سال گذشت.
اشک از چشام مدام جاری میشود من هیچ کاری براش نمیتونم بکنم هیچ کاری. حتی نمیتونم انقدر بهش امیدواری بدم که یکی هست پشت در که منتظرشه.
√ آقای محترم آقا خوبید.
- بفرمایید
√ حال دختری که با شما اومد خوبه عمل با موفقیت انجام شد
- راست میگید دارید راست میگید باورم نمیشه
نمیدونستم بخندم یه گریه کنم اشک شوق بریزم یا خنده شادی بزنم. دنیا را بهم دادن تو برگشتی.
√ فقط برای بهبود حالشون باید یه چند روزی رو توی مراقبتهای ویژه بمونند
- بله من میدونم اون دختر خیلی قویه حتماً زود خوب میشه
√ فقط لطفاً بیاید اطلاعات پزشکیشو کامل کنید.
-بله حتما الان می یام
عاشق بیخبر ز معشوق که در چه حال است
نمیداند که معشوقش در عذاب است
کانر هیچ وقت فکر نمیکرد بلایی قراره از جایی سرش بیاد که دنیای خودشو عشقشو سیاه میکنه
بیخبر از اینکه این آخرین روزیه که شادی و اشک شوق توی وجودش شعله ور و زبانه میزنه.
پایان پارت
۲۰۰۰ کاراکتر
پارت بعد ۱۵ لایک. ۲۰ کامنت.
چیزی که تو پارت قبل گفتم تو این پارتم هست. هر کس پنج تا کامنت بزاره دو پارت بعدو بهش میدم.