Love at first sight fasl 3 PART 2

Setayesh Setayesh Setayesh · 1402/09/28 18:00 · خواندن 1 دقیقه

I am very sad that he betrayed me🥺😔🤧🥲😭😱

رفتم روی تخت و خوابیدم

صبح 

بلند شدم و قبل از اینکه کیم بیدار شه لباس عوض کردم و به بیرون رفتم خیلی هیجان داشتم که میخواستم آدرین رو ببینم شاید هرموقع 

رفتیم به خونه آدرین من رو ببوسه و از اون کارا انجام بدیم وای خیلی خوب میشه 

این پسر انقدر مهربونه که میخوام ازش چهارتا بچه بیارم که همشون شکل آدرین باشن 

اگه یه روز من و آدرین ازدواج کنیم میتونیم خودمون باهم زندگی کنیم حتی میتونیم باهم روی یک تخت بخوابیم 

وای !!! این فکر های چرت و پرت بسه برم صبحانه بخورم   

توی راه رز اومد سمتم و گفت 

رز  مرینت من هرجا رو میگردم آماندا رو پیدا نمیکنم 

مرینت   چی ؟؟ من برم از آقای آدرین بپرسم !! شاید به اون گفته باشه کجا میره ؟؟

رز   باشه 

به سمت کلبه آدرین رفتم اول از توی پنجره نگاه کردم که ببینم کتی خوابه ؟؟!!!

چییییییییی!؟ از چیزی که دیدم باورم نمیشد ؟؟ یعنی ......

..................................................................................................

بچه ها ببخشید که کم بود ولی فردا دوباره میدم 

میخوام یه رمان جدید رو شروع کنم 

هم  رمان جدیده و این رمان را باهم ادامه میدم 

شرط ۳۰ کامنت