ازدواج اجباری#55

Panis Panis Panis · 1402/09/20 23:50 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید داخل

سلاممم

خوبید

خواستم بگم که یه خبر خوب دارم ولیییی این خبر به خود شماها بستگی داره 

خب....خواستم بگم که اگر کامنت ها به 100 تا برسه فردا سه پارت براتون پشت سر هم آپ میکنم 

و خبر بعدی اینه که این پارتو طولانی تر دادم 

 

عاها یه نکته هم بگم که کامنت چرت پرتم باشه مهم نیست فقط برای شرط سه پارت تلاش کنید.کنیدددد 

 

 

کامران سرشو تکون دادو گفت -5تا بده بعدم رو کرد بهم و گفت -از تو داشبورد کیف پولمو بده با سردی تمام گفتم -خودت بردار بد نگام کردو خم شد روم و کیفش و برداشت ارنجشو گذاشته بود رو رون پام نگاه به دستای مردونش کردم و سریع صورتمو برگردوندم کامران یه 5 تومنی به دختره دادو گلا رو ازش گرفت -اینا زیاده -بقیش مال خودت دختره باخوشحالی تشکر کردو رفت دستمو گذاشتم زیر چونمو و با نگاه رفتنش و دنبال میکردم کامران گلارو گذاشت جلوی ماشین کثافتتتتتت بهم نداد بعد 1 ساعت که از شر ترافیک راحت شدیم رسیدیم خونه بهار جلوی خونه بدون تو جه به کامران خداحافظی کردو رفت میدونستم از کامران بدش میاد خوب حقم داشت منم از کامران به شدت بیزارم کامران ماشین و بیرون گذاشت ودر و باز کردو رفتیم تو هنوز به طبقه بالا نرسیده بودم که دیدم ایفون و زدن کامران خودش رفت درو باز کن فقز صدای متعجبش و شنیدم که میگفت -اینا اینجا چیکار میکنن اهمیتی ندادم و رفتم لباسام و با یه گرمکن صورتی خاکستری و یه تاپ گردنی صورتی عوض کردم موهامم باز گذاشتم اومدم پایین که برم دستو صورتمو بشورم که در خونه باز شدو یه خانوم 30 ساله خیلی لوند وارد خونه شد همینجوری داشتم با تعجب نگاش میکردم که یکی از پشت سرش گفت -کیمیا برو تو دیگه وا اینا کی بودن دختره کنار رفت و پشت سرش یه خانوم دیگه و دوتا مردو یه بچه 7،8 ساله اومدن تو سریع به خودم اومدم و دوییدم بالا یه پلیور خاکستری تنم کردم و موهامم با کش دم اسبی بستم و رفتم پایین .......