وبلاگ لیدی باگ

امیدوارم از این رمان خوشتون بیاد ،🎀 

سعیمو میکنم بهترش کنم ؛

‌

‌

‌

ساعت : 1:20 ظهر بود،مری داشت اتاقشو مرتب می کرد چون امروز یه مهمون خاص داره.

مری رفت حموم تا تمیز و قشنگ بشه بعد چند دقیقه از حموم در اومد رفت لباس های قشنگشو پوشید براق و قشنگ بودن با تم ابی و یکم صورتی کمرنگ از لباسم خوشم میاد،برای عروسی برادرم حتما اینو می پوشم!

ساعت :  3:30 مهمون میاد مری نمیدونست چیکار کنه. مهمونا اومدن مری داشت بهشون سلام می کرد که یهو یه پسر خوشتیپو دید صورتش سرخ شد،خیلی خجالت زده شدم .

PV مری : یا خدا ا.ای...ن این پسره چه قشنگه احساس میکنم عاشق شدم

برادر مری اومد، و اسم اون پسره خوشتیپ که مهمونشونه سم هست سم بهترین دوست مایکل هست.

مری حسودیش شد که سم دوست برادرشه رفت پیشه برادرش و کتکش زد

مایکل : هوی مری چته چرا میزنی؟روانی

مری : دهنتو ببند بابا،اون پسره اسمشو میدونی؟

مایکل : خب تو بچه ای هنوزم ۱۶ سالته و بعد میگی اسمه پسره چیه؟میدونم که عاشقش شدی مری ... مری

(پایان پارت۱)

__________________________________________________

برای پارت بعد 10 لایک و 20 کامنت ،🤡💗