تک پارتی ⁦←⁩من مقصر نیستم

FATI FATI FATI · 1402/09/01 20:05 · خواندن 2 دقیقه

ژانر : غمگین

ادامه ♪

روشنایی روز تاریکی شب کلماتی که افکار نفرت آوری را برایم نمایان می کنند

دختری با آن همه زیبایی و خوش رویی اکنون در خانه ای مانند زندان حبس شده با صدای فریاد پدرش یا مقایسه ی کادرش و یا خود خواهی خودش.....

آیا این خودخواهی است که کمی آرامش بخواهی از زندگی شانزده ساله ات

تنها پناهم دنیای مجازیست دنیایی که با آن همه دروغ می توانند لبخندی تلخ بر لب های من بیاورند

هر روز...هر دفعه...هر ساعت...آرروی مرگم را می کنم مثل فیلم ها

در اوج شکوه دختری با موهای طلایی زیر نور ماه می میرد و جنازه اش مدتی روی زمین می ماند تا آنکه توسط گرگ های گشنه خورده می شود

از افکار پر از خوشی ام بیرون می آیم

با همان تیپ پسرانه پایم را از خانه بیرو ن میگذارم 

چهره ای دخترانه ، اما چشمانی که نگاهش برنده تر و خشن تر از هر پسری است

از اعماق چشمانم هرکس می تواند ببیند که لحظه ای آرامش میخواهم

پدر و مادری تا مرا در آغوش بکشند 

و با کلمات محبت آمیز قلبم را مرحم بخشند

اما خانه ای پر از صدای شکستن گلدان های پدرم

جهیزیه ی مادرم

و یا قلب خودم....

.

.

.

امروز قرار دارم با دختری که شاید آرامش را به من برگرداند البته بعید می دانم..

سر قرار میروم ماکانش کافه ای در شهرمان است بهم نزدیکیم

روی صندلی میشنیم و منتظر او هستم

که پسری با موهای مشکی و چشمانی مشکی تر از موهایش رو بروی من مینشیند

من: ببخشید اینجا جای دوستم هست

پسر: ببخشید اسم شما نفسه؟

من:بله شما اسم من رو از کجا میدونید؟

پسر : اسم من آرمین هستش من همون نیلا هستم

تعجب میکنم مدتی خشکم میزند ولی بعد قبول میکنم که درست در دنیای مجازی باهاش آشنا شدم 

تا میروم حرفی به او بزنم میگوید:

شب توی پارک می‌بینمت!

شب...

به پارک میرم 

یه پاکت کوچیک‌ توی دستشه

ازش میپرسم چیه بلافاصله میگه:

این چیزیه که میتونه آرامش رو بهت هدیه بده

بدون هیچ سوالی ازش میگیرم و می خورم

اول مزش گسه ولی بعدش آرامش رو توی تمام رگ هام جریان میده....

 

۱ سال بعد

 

پلیسا پشت ساختمون هستن هیچ وقت همچین سرنوشی رو تصور نمیکردم 

دستبندم زدم و منو به کمپ بردم

اصلا نمیخوام این زندگی رو تحمل کنم 

خودم رو به بالاترین جای کمپ میرسونم و خودم رو به پایین پرت میکنم

و اینک آرامش ابدی رو تحربه میکنم....