تمام وجودمی پارت 15
سلاممم من اودم با یه پارت
زیباااا
ادامه ی پارت قبلی...
بدون اینکه به لوکا توجه ای کنم با عشوه ی خرکی پیش آدرین میرم اونم داشت با تعجب نگاهم میکرد و آخر طاقت نیوردم و گفتم:
من:عزیزم خوشگل ندیدی؟
آدرین:هر روز توی آیینه میبینم!
پوکر فیس بهش نگاه کردم و آخر گفت:
آدرین:خودت بهم یاد دادی!
بازم پوکر فیس نگاهش کردم و به عنوان تاسف سری براش تکون دادم و با عشوه ی خرکی از خونه زدم بیرون و توی کوچه داشتم دنبال ماشینش میگشتم که چیزی پیدا نکردم نگو که ماشینش رو عوض کرده!
آدرین از پشت به من گفت:
آدرین:خب چند روز بود که به خاطر تو غذا نخوردم الان میریم رستوران و میخوریم!
پوکر فیس نگاهش کردم خب مگه من گفتم غذا نخور وا بگذریم گفتم:
من:ماشینت کجاست؟
آدرین:من ماشین نیوردم!
من:پس هواپیما کو؟
آدرین:با اونم نیومدم!
من:پس تاکسی کجاستت؟
آدرین:با موتور اومدم عزیزم!
پوکر فیس نگاهش کردم و در آخر گفتم:
من:خداحافظ!
آدرین:کجا میری تو؟
من:دارم پیاده میرم چون از موتور بدم میاد و میترسم!((نویسنده:توی کارتون مرینت عاشق موتور بود ولی اینجا نیست))
آدرین:بیا یه دقیقه راهه بیا بریم خونه لباس مباسامونو عوض کنیم و بریم رستوران!
--------------------------------------------------------------------
به زور منو سوار موتورش کرد و راه افتاد اصلا بیرون رو نگاه نمیکردم و انقدرم تند میرفت انگار مسابقه هست!
دستامو دور کمرش حقله کرده بودم و اصلا بیرون رو نگاه نمیکردم!
من:آدرین خدا لعنتت کنه!
آدرین:وا برو آماده شو نیم ساعت رسیدیم و هنوز منو فحش میدی!
هیچی نگفتم و آماده شدم هوا خیلی سرد بود و اینکه بارون میاومد ترجیح دادم یک بارونی کوتاه که سفید بود و یک شلوار لی جذب مشکی با شال گردن و کلاه سفید و پوتین های مشکی ست کردم .
آماده رفتم بیرون و آدرینم مثل همیشه یک پالتو مشکی و پوتین مشکی و یک کانوا سفید و شلوار جذب مشکی پوشیده بود .
((نویسنده:الان لابد میگین که اینا چرا همیشه ستن اگه این سوال رو دارین برای اینکه از لباس مردونه سر در نمیارم و یه چی بلغور میکنم اوکی؟))
از خونه رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم .
توی ماشین سکوت بدی بود و باعث این میشد که حوصله ام سر بره و اینکه من حوصله ام سر بده روی مخ میرم و درجا طرف مقابل خودکشی میکنهههه الان باید یه کاری کنم که حوصله هم سر نره...
آدرین جلوی رستوران شیک و با کلاسی وایساد و از ماشین پیاده شد و منتظر بودم در رو برام باز کنه که گفت:
آدرین:زیر لفظی میخوای پیاده شو!
من:در رو برام یاز کن و دستم رو بگیر!
با تعجب به من نگاه میکرد که خنده ی تو گلو ای کردو در رو برام باز کردم و طبق گفته ی من دستمم رو گرفت!
وارد رستوران شدیم چقدر قشنگ بود روی از میز های کنار پنجره نشستیم و مثل بز زل زده بودیم به هم!
من:چرا مثل بز زل زدی به من؟
آدرین:نه که تو نزدی!
اولش تعجب کردم و بعد فهمیدم به من گفت بززززز آخ خدایا من بزنم دهنش چقدر مزه میده!
تو این فکرا بودم که گارسون اومد و گفت:
گارسون:چی میل دارید؟
آدرین رو به من کرد و گفت:
آدرین:مرینت چیزی مد نظرته؟
من سری به عنوان نه تکون دادم که خودش گفت:
آدرین:دو تا راتاتویی و دو تا نوشابه و موس شکلاتی و ماکارون همین!
با تعجب به سفرشاش نگاه میکردم رادوتاتوی((نویسنده:راتاتویی نمیتونه مثلا تلفظ کنه!)) نمیدونم چی چی رو چه جوری باید خورد؟
داشتن به آدرین نگاه میکردم که فهمیدم چه جوری بخوردم و مثل یک خانوم در حال خوردن لود!
پایان...
پارت بعدی14لایک و 15کامنت
لایککککک کنیدددددد