شوگر ددی مرموز من (۱۴)
پارت چهاردهم
... آپارتمانی سه طبقه، با عرض بسیار زیاد و نمایی از سنگ سفید، در بزرگ سیاه رنگ، پنجره های بلند و صندوق های پست دیواری.
این خانه ای بود که جردن و هیتومی به آن وارد شده بودند، و وینسنت هانا هم به طور نامحسوس تا اینجا تعقیبشان کرده بود.
او مقابل خانه ایستاده بود، اما نمیدانست باید پس از این چه کند. این وضعیت یک جور بن بست بود، چون تا وقتی که جردن دست به عملی مشکوک یا خلاف قوانین نزده بود، نمیتوانست به او اتهامی وارد کند یا وارد خانه اش شود.
هانا چاره کار را در این دید که مقابل خانه منتظر بماند...
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
... هیتومی چشمان خود را به آهستگی باز کرد. اما دیدش تار بود. و سرش هم کمی درد میکرد.
چند لحظه ای طول کشید تا هیتومی کاملاً هوشیار شود، و چند لحظه بیشتر طول کشید تا بفهمد که کاملاً برهنه است و دست و پایش به یک میز بسته شده.
او خوب به اطرافش نگاه کرد، در و دیوار اتاقی که در آن بود رنگ های متنوعی داشت.
و البته گوشه و کنار اتاق پر بود از وسایلی مانند انبر، شلاق، طناب و باند، گیره های فلزی، لباس های چرمی و ...
هیتومی متوجه شد که در همان اتاقی از خانه جردن است که خود جردن به آن میگفت «اتاق شکنجه» .
در این لحظه، هیتومی به شدت بهت زده و ترسیده بود، میخواست جردن را صدا بزند، اما او خودش وارد اتاق شد و مقابل هیتومی ایستاد.
هیتومی با حالتی شوکه از جردن پرسید:« اینجا چه خبره؟ داری چی کار میکنی؟»
جردن لبخندی زد و با لحنی شیطنت آمیز گفت:« بالاخره دختر زیبای شرقی رو گیر انداختم... خب، باید اعتراف کنم که لقمهی خیلی ساده ای بودی... در مقایسه با موارد قبلی...»
اشک آرام آرام در چشمان هیتومی حلقه زد. صدایش لرزید و گفت:« ت... تو کی هستی؟»
جردن گفت:« به زودی میفهمی...» سپس یک موبایل را از جیبش درآورد و با آن تماس گرفت. جردن خطاب به فردی که پشت تلفن بود گفت:« هی، بلند شین بیاین اینجا، محموله جدید حاضره...» و گوشی را قطع کرد.
او چشمان خود را در چشمان معصوم و محزون هیتومی متمرکز کرد. سپس به او گفت:« خب... تا موقعی که بچه ها برسن، من فرصت دارم حسابی با تو حال کنم... البته نه با این قیافه پیر...»
جردن دست روی سر خود گذاشت و کلاه گیس خاکستری رنگ را برداشت. سپس با دقت ریش و سبیل مصنوعی را از صورت خود جدا کرد، و بعد استند مصنوعی دماغ را از دماغ اصلی خودش جدا کرد و در آخر آرایشی را که باعث میشد صورتش پیر به نظر برسد را پاک کرد. صورت واقعی جردن آرام آرام نمایان شد.
و هیتومی او را شناخت.
او اروین بود...
« فعلاً »