love at first sight PART 10
سلام برو ادامه
پسره معلوم نیست چشه یک روز خوب و یک روز بد
رفتم تو اتاقم کیم نبود
۲ ساعت بعد
آدرین مرینت ببخشید که سرت داد زدم
مرینت اصلا اشکالی نداره میتونم برم خونه
آدرین بله
وسایلم رو جمع کردم و به خونه رفتم آماندا هنوز نیومد بود پس یک هودی پوشیدم و دریا رفتم اونجا تنها جایی بود که من آرامش داشتم آدرین
فکر کنم که مرینت ناراحت شده پس میرم خونش سوار ماشین شدم تا آقای شاماک من را ببره
آقای شاماک آقای آدرین از کتاب آفتاب عشق و غرور خوشتون اومد مرینت پولش نرسید رفت کتابخانه را تمیز کرد؟
آدرین واق
یعنی مرینت کتاب را خریده
رفتم به خونه شون نبود زنگ زدم به آماندا گفت حتما دریا است پس من به آقای شاماک گفتم منم را ببره دریا
مرینت
دیدم که آدرین صدام میکنه
مرینت بله
آدرین تو برام اون کتاب رو خریدی
مرینت آره
ناخداگاه بغلش کردم
آدرین مرینت من دوست دارم و میخوام همیشه کنارت باشم
دستم گرفته بود و همینجوری بهش زل زده بودم
روز بعد
از خواب بلند شدم یعنی الان دوست پسر دارم رفتم پنکیک خورم و لباس پوشیدم
..................................
شرط بعد ۲۰ تا کامنت و ۱۰ لایک