love at first sight PART 8

Setayesh Setayesh Setayesh · 1402/08/04 16:38 · خواندن 2 دقیقه

سلام برو ادامه 

 

مرینت 

از خواب بلند شدم امروز یه روز جدید بود بدون ناراحتی و گریه 

به آشپزخونه رفتم و برای خودم پنکیک درست کردم آماندا خانم بخاطر اینکه بره پیش عشقش زود میره 

پنکیک رو خوردم و رفتم لباس و کفش پوشیدم ( عکس رو میزارم ) و به خونه آدرین میروم و برایش صبحانه درس کردم ولی هنوز نیومد رفتم به طبقه بالا میروم دیدم هنوز خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم پس صبحانه رو روی میز چینیم و برایش نامه گذاشتم و به شرکت رفتم 

آدرین 

بلند شدم وای دیرم شد سریع به پایین رفتم که دیدم مرینت برام صبحانه آماده کرده خوردم و لباس پوشیدم و به شرکت رفتم 

فیلیکس 

آماندا داشت برنامه هام رو میگفت که یکی در زد آماندا در را باز کرد اون لایلا بود 

لایلا  سلام عشقم 

فیلیکس سلام 

اومد و نشست بغلم 

آماندا وسایلش رو جمع کرد و گفت که میره شرکت 

لایلا  برات یک پیشنهاد دارم تو کلکسیون خودتون دو بده به من تا به آقای بورجوها بدم سهام گذار شرکتمون 

فیلیکس از کجا بدونم دروغ نمیگی 

لایلا  بخاطر عشقمون 

منم قبول کردم 

آماندا 

تو راه داشتم گریه میکردم یعنی دوست دختر داشت خیلی حالم گرفته بود پس به خونه رفتم

مرینت

رفتم تا به آقای آدرین برنامه را بدم 

مرینت  سلام آقای آدرین اومدم برنامتون رو بدم 

داشتم برنامه رو میگفتم فیلیکس اومد

فیلیکس  برادر می خوام کلکسیون رو به لایلا بدم 

آدرین  برای چی 

فیلیکس می خواد به سرمایه گذار بده 

آدرین  اگه راست نباشه چی؟ 

فیلیکس  من بهش اعتماد دارم 

کلکسیون داد به فیلیکس یعنی لایلا کیه 

۴ ساعت بعد  

 مرینت  آقای آدرین من به خونه میرم 

آدرین  باشه 

رفتم خونه دیدم آماندا داره گریه میکنه بغلش کردم و 

.................................

شرط  بعد ۳۰ تا اگه برسه امروزم سه تا پارت میدم متل دیروز باشه ؟