Revenge is over💋😉 p22

S.k S.k S.k · 1402/06/02 00:46 · خواندن 7 دقیقه

سلام من اومدم با پارتی غمگین و رمانتیک لطفا حمایت کنید. اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید. برید ادامه مطلب 

شروع پارتی جدید ادامه پارت 21

از زبون آدرین : 
بعد از اینکه نتوستم عاقد راضی کنم مجبور بودم ببوسمش اول تصمیم داشتم دستم جوری بگیرم که نفهمن میبوسم یا نه فقط صورتمون نزدیک هم می بود ولی نه در بین این همه خبرنگار بد جوری رسوا میشدم پس بدون اینکه فرصت حرف زدن به مرینت بدم گفتم : 《 شرمنده ولی مجبورم.  》
با گفتن این حرف از کمرش گرفتم سریع لبش بوسیدم و جدا شدم .
بعد کل سالن شروع کردن به دست زدن و ما هم در دست در دست هم از جایگاه حرکت کردیم و سوار ماشین شدیم. 
و به سمت باغ حرکت کردیم قرار بود عروسی رو اونجا بگیرم و حدود سیصد تا از مهمان هامون در باغ به  بهمون ملحق می شدند .

بعد چندمین رسیدیم و هنوز مهمان ها نیومده بودن . خیلی خوب حداقل کمی فرصت استراحت داشتم از مرینت جدا شدم ؛ من رفتم به اتاق مخصوص داماد ها مرینتم رفت به اتاق مخصوص عروس ها تا لباس عروسیش رو عوض کنه .
..............................................
از زبون مرینت  :

بعد از بوسه به سمت باغ حرکت کردیم .

آدرین رفت به اتاق خودش منم رفتم اتاقم تا لباسم رو عوض کنم .

 اولین لباسم انتخاب خاله امیلی بود و دومین لباس عروس انتخاب مامانم بود .

میخواستم برم سمت لباس که نامه ای رو روی زمین پیدا کردم .
اه بازم نامه در روز خوش هم ازم دست برنمی داره .
بازش کردم نوشته بود  : 《 امروز کاری باهات ندارم برو خوش بگذره .
اما مطئنم بعد از امروز هر روز آرزوی مرگ میکنی .
هیچوقت روز خوش نمیبینی مطمئن باش .》

بعد از خوندنش یادم اومد که من حق ندارم خوش باشم راست ميگه امروزم حق ندارم بعد از امروز هم .

ولی امروز یچیزی که منو تونسته بود  خوش کنه .
این بود که مادرم در عروسیم هست و قبل از رفتن دوباره ام یا مرگ ام یدونه عروسی با حضور مامانم دارم .

لبخند تلخی بر لبم آوردم تلخ تر از قهوه ؛ لبخندی تلخ تر از هر چیزی  .

چرا اخه چرا من دچار این سرنوشت شدم .
بعضی وقت مفهوم اینکه پول خوشبختی نمیاره میفهمم واقعا خوشبختی نمیاره وقتی که سلامت نباشی وقتی که خانواده ات کنارت نباشه پول میتونه چه کمکی کنه ؟ 
پول میتونه سلامتی تو برگردونه شاید آره اما بیشتر نه 
پول میتونه کسی که دوسش داری پیشت باشه نه نه حداقل این یکی رو نمیتونه بکنه اگه میتونست بکنه هیچوقت از خانواده ام دور نمی‌شدم.

خیلی خسته ام واقعا خیلی خسته.

در افکار خودم غرق بودم که در زده میشه .

گفتم : 《 بله بفرمایید تو . 》

آلیا بود

آلیا : 《 سلام مرینت . 》

گفتم : 《 سلام کاری داشتی ؟ 》

آلیا : 《 پس چرا لباسات رو عوض نکردی الان کم کم مهمون ها میان ما هم دیر میکنیم . 》

گفتم : 《 آلیا واقعا حوصله ندارم میخوام 
فریاد بکشم تمام حقیقت  رو امروز به همه بگم . 》

آلیا : 《 اوف بازم مرینت بازم در این روز عزیزت هم زانو غم بغل گرفتی ؟

 دختر پاشو امروز روز عروسیت باید شاد باشی . 》

گفتم : 《 آلیا خسته ام میفهمی خیلی خسته ام 
خانواده ام  کنارمم ولی نمیتونم ابراز علاقه بکنم .
نمیتونم بغلشون کنم .
هیچ چیزی رو نمیتونم حتی نمیتونم عاشق باشم .
هر لحظه ام ممکنه بلایی به سرم بیاره . 》

آلیا : 《 واقعا هیچوقت تو رو نفهمیدم که چرا در روز های خوشم ناخوشی . 》

گفتم : 《 چونکه هیچوقت نزاشته من خوش باشم در طول این چند سال من نتوستم بخاطر دوری از خانواده ام  خوش باشم میفهمی آلیا . 》

آلیا : 《 مگه چیشده ؟ 》

گفتم : 《 باز نامه فرستاده مطئنم بعد از ازدواج نمیزاره آب خوش از گلوم پایین بره .  》

آلیا : 《 ببین خودت میگی بعد ازدواج پس میتونی حداقل امروز خوش باشی .
بنظرم بعد از مدت ها فرصت خوبیه حداقل امروز خوشحال باشی و بعد مبارزه ات رو در راه عشق و علاقه شروع کنی . 》

گفتم  : 《 باشه قبول ولی قسمت آخرش مبارزه در راه عشق و علاقه رو اشتباه گفتی بهت اینو بگم . 》

آلیا  : 《 ببین تقصیر خودت که عشق میگم فکرت میره پیش آدرین ؛ منظورم عشق و علاقه به خانواده عشق علاقه به هر چیزی .
بسه دیگه پاشو لباست رو عوض کن . 》

گفتم : 《 ممنونم آلیا اگه تو نبودی نمیدونستم باید چیکار کنم .
ممنونم که هستی . 》

آلیا : 《 منم ممنونم که  تو رو دارم .
اگه تو نبودی منم نمی تونستم روانشناسیم رو بهتر کنم و روی بیمارام عملی کنم . 》

گفتم : 《 خوبه باز بلدی حالم رو خوش کنی کمک میکنی لباسم رو عوض کنم ‌ . 》

بعد رفتیم لباس عروس دوم رو که تقریبا توری  و روش گل کاری شده بود و آستین های افتاده پف پفی داشت و از قسمت سینه به پایین خطی بود که دامن لباس رو با بالا تنه جدا میکرد و پایین ساده ای داشت رو پوشیدم .

و به جای تور سر به بغل موهام سنجاق سری ساده زیبایی بشکل گل و به رنگ سفید زدم و دسته گل رزم رو برداشتم.

که در زده شد ؛ آدرین بود .

آدرین : 《 به به عروس خانم باز که خیلی زیبا شدید افتخار میدید باهام بریم پایین ؟ 
مهمون ها اومدن . 》

گفتم : 《 بله افتخار میدم . 》

بعد رفتیم پایین تمام مهمون ها اومده بودن .

رفتیم با تک تک مهمون ها سلام و احوال پرسی کردیم .
بعدش  اهنگ ملایمی رو گذاشتن تا همه زوج ها  برقصند ما هم در جایگاه مون نشستیم که بعد از رقص همه زوج ها نوبت ما بود که برقصیم .

بخاطر رقص امروز چند روز به کلاس رقص رفتیم امیدارم خرابکاری خرج ندیم .

بعد اهنگ Love story بخش شد .
از صندلی مون پاشده بودیم که میخواستم برم وسط که دیدم

آدرین اومد پیشم و مثل شاهزاده ها  کمی خم شد یک دستش پشت کمرش و یک دستش آورد  جلو و گفت : 《 خانم محترم این افتخار به من می دید که با هم برقصیم.  》

بعد چشمکی تو دل برویی زد .

منم مانند شاهدخت ها دامن لباس کمی با دستم بالا دادم و خم شدم .
گفتم : 《 بله اختیار دارید . 》

بعد در دست هم رفتیم وسط جمعیت و شروع کردیم به رقصدین .

رقصمون قرار بود مانند رقص های دیزنی رمانتیک و زیبا باشه .

ابتدا یک دستم رو گرفت بالا برد و هر دو مون دست دوم مون رو پشت کمر گذاشتین و ضربدری به صورت چپ راست حرکت حرکت کردیم در اوج اهنگ دور خودم چرخوندتم و بعد از چند دور چرخیدن با دستش بالای کمرم گرفت و بعد روی پاش خوبوند .
و بعد این حرکت بلندم کرد خودمو واقعا در دیزنی حس میکردم خیلی عالی رقصدیم در واقع من هیچ حرکتی نمیکردم فقط خودمو واگذار کرده بودم به آدرین .

( فکر کنید در حال افتادن گرفتت اش واقعا برام سخته توصیف رقص چون اسم حرکات نمیدونم .‌)

بعد از اتمام رقص همه تشویق کردند .

بعد پشتم کردم مهمون ها و گلم رو پرت کردم به سمت مهمون ها که گل رو آلیا گرفت فکر کنم بعد از این عروسی اولین عروسی مال آلیا و نینو باشه .
.............................................

باز ادامه از زبون مرینت :

بعد اینکه مهمونی و عروسی تموم شد برگشتیم خونه خیلی خسته بودم میخواستم از پله ها بالا برم که خاله امیلی صدام زد .

گفتم : 《 بله خاله امیلی کار داشتین . 》

امیلی : 《 آره آره صبر کن از پله بالا نره ؟ 》

گفتم : 《 چرا اونوقت ؟ 》

امیلی : 《 آدرین باید تو رو در آغوش بگیره و ببرت اتاقتون . 》

گفتم : 《 چیییی امکان نداره ممکن نیست . 》

که آدرین از راه رسید.

آدرین : 《 چیشده مرینت چرا داد می‌کشی؟ 》

امیلی : 《 هیچی گفتم طبق رسومات باید عروس تو بلندش کنی و بغل بگیری ببری اتاقتون .  》

آدرین : 《 نه اصلان امکان نداره همچنین کاری نمیکنم .
یکی هم کی گفته ما در یک اتاق میمونیم ؟ 》

امیلی : 《 اصلان برام مهم نیست چون شما ازدواج کردید هیچوقت زن و شوهر جدا از هم نمی خوابن یا همین کار میکنی یا از فرزندی ردد میکنم. 》

آدرین : 《 اوف باشه . 》

بعد آدرین اومد نزدیک تا بلندم کنه  از پاهام و کمرم گرفته بود منم از گردنش گرفتم تا نیوفتم .
بعد از پله بالا رفتیم و وقتی در اتاق باز کردیم با صحنه ای و ...

..............................................................

لباس مرینت👆

.............................................

7100 کاراکتر 

( اولا باید بگم که حتما اهنگ گوش بدید چون راحت میتونید تصور کنید و اینکه رقص شون شبیه رقص که دلبر با دیو انجام داد برید از فلیم که بازیگر ها ساختن اون قسمت ببنید . 
اگه خواستید من بهتون این قسمت لینکش گذاشتم برید از لینک زیر تماشا کنید . )

لطفت حمایت کنید 😉

https://uupload.ir/view/musicllland~tv~cdvy2ztgoaz~1_qcw.mp4/

لینک رقص👆👆 میگم ها تقریبا شبیه