Revenge is over💋😉 p13
لطفا مثل قبل حمایت کنید و اینکه اگه پارت های قبلی نخونیدید برید بخونید . برید ادامه مطلب.
(شروع پارت جدید ادامه 12)
(از زبون مرینت )
نهار خیلی برام خوش گذشت واقعا دلم برای خانوادم تنگ شده بود ولی نمیدونم چرا لوکا رفتار های عجیب و غریبی از خود نشون میداد .
..........................................
(1ماه و دوهفته بعد)
( از زبون لوکا )
هنوز هنوز که بعد گذشت یک ماه و خورده ای باور نکردم مرینت ويلسون خواهرم حتی در آزمایش دی ان ای هم نوشته بود ۹۹ درصد خواهرمه .
هیچوقت انتظار نداشتم پدربزرگ این بلا رو به سر مرینت بیاره .
واقعا بین حس های نفرت و خوشحالی مونده بودم .
..........................................
از زبون مرینت :
در شرکت بودم که صدای گوشيم به صدا در اومد ؛ آلیا بود .
..............................................
《شروع مکالمه آلیا و مرینت 》
آلیا : 《 سلام چه خبرا 》
مرینت : 《 سلام هیچ خبر سلامتی 》
آلیا: 《 از لوکا چخبر ؟ 》
مرینت: 《 راستش زیادی نمیدونم .
از وقتی به لوکا گفتم خواهرشم یک ماه خورده ای میگذره بهم کمک میکنه تا مدرک جمع کنم ولی هنوز نتونستیم هیچ مدرکی جمع کنیم .
انگار لوکا دیگه مثل قبل منو دوست نداره البته حقم داره اگه منم خواهری داشته باشم که 15 سال غیب اش زده بود الان پیداش شده تعجب میکردم .》
آلیا: 《 نگران نباش دختر همه چی حل میشه . 》
مرینت : 《 میترسم آلیا میترسم بعضی وقتا حس میکنم اگه به خانواده امم بگم من رو مقصر اصلی میدونن و جدیدا زیادی احساس تنهایی میکنم .
و اینکه از وقتی که امروز از خواب پاشدم احساس دلهره دارم نمیدونم شایدم بخاطر فشار کاری که رومه . 》
آلیا: 《 دست درد نکنه مرینت خانم ما هم اینجا کشکیم دیگه احساس تنهایی میکنی .》
مرینت : 《 خب تو هم همیشه نمیتونی پیشم باشی . هنوز ولش از نینو چخبر ؟ 》
آلیا : 《 هیچخبر جدیدا رفتارش مشکوک شده نمیدونم انگار میخواد بهمپیشنهاد ازدواج بده ؛ نمیدونی که خیلی پسر خوبیه خیلی عاشقشم 》
مرینت :《 به به بگو دیگه دو تا مرغ عشق داریم 😂😂》
آلیا: 《 تقصیر ما عشاق چیه که تو پسر نمی پسندی .
از آدرین چخبر .》
مرینت : 《 هیچی خبر انگار نه انگار قرار نامزدی بکنیم ؛ نمیاد یسری هم به ما بزنه بجز موارد کاری 》
آلیا : 《 انگار خانمی ناراحت شده .》
مرینت : 《 آره خب فکر کن قراره به زودی نامزدی بکنی نمیاد بهت سر بزنه .
خب هرچقدر هم دورغین باشه ولی انتظار دارم ازش بیاد سر بزنه تا حداقل کسی باور کنه که عاشق هم شدیم .》
مرینت : 《 آلیا دیگه برم در اتاقم میزنن. خداحافظ 》
..........................................
از زبان آدرین :
وقتی شرکت بودم تلفنم زنگ خورد نینو بود .
..........................................
(مکالمه نینو و آدرین )
نینو : 《 سلام رفیق چه خبرا 》
آدرین: 《 هیچی سلامتی 》
نینو: 《 از مرینت خانم ما چه خبر؟》
آدرین : 《 هیچ خبر ؛ فقط ازش دوری میکنم.
از وقتی قراره با مرینت نامزد کنم سعی میکنم باهاش سرد رفتار کنم چون دوباره دوست ندارم عاشق بشم .
اگه عاشق بشم میترسم صدمه ببینه مثل دختر عموم مری که در بچگی عاشقش بودم ؛ میترسم اونو هم مثل مری از دست بدم ؛
وقتی مری مُرد به خودم قول دادم دیگه عاشق هیچکس نشم .
ولی نمیتونم با جذابیت مرینت هم کنار بیام و میترسم با رفتارم دلخور بشه ؛
در واقع نه میخوام دلخور بشه نه میخوام عاشق بشه و نه من عاشقش بشم . 》
نینو : 《 میبینم که اوضاع خیطه ؛ ببین یک فکری دارم برو یک گل بگیر بده بهش سعی کن دلش رو بدست بیاری .》
آدرین : 《 فکر خوبیه ؛ از آلیا چخبر 》
نینو : 《 هیچ خبر ، میخوام بهش پیشنهاد ازدواج بدم سعی میکنم سوپرایز بزرگی آماده کنم 》
آدرین : 《 به نظرت زود نیست هنوز ۲ ماه و خورده ای هست که باهمید. 》
نینو : 《 آدرین عشق وقت نمیشناسه و وقتی عاشق شدی دیگه نمیتونی یکلحظه هم ازش دوری کنی .
یکی هم اول حلقه ميندازم به دستش تا حداقل رابطه مون اسم داشته باشه بعدا که بیشتر همو شناختیم ازدواج میکنیم . 》
آدرین : 《 راست میگی ؛ میگم میدونی آلیا دوست مرینت 》
نینو : 《 آره میدونم ولی اون هنوز خبر نداره که تو دوست منی 😂 》
آدرین : 《 باشه دیگه من برم برای نامزد آیندم گل بگیرم که حسابی فکر کنم دلگیر شده 》
.......................................
از زبون آدرین :
بعد اینکه با نینو حرف زدم رفتم از نزدیکی های شرکت گل بگیرم ببرم براش .
و برگشتم شرکت تا گل بهش بدم
.........................................
(شروع مکالمه آدرین و مرینت )
مرینت : 《 سلام آدرین چخبرا ؟
چه عجب اینطرف ها پیدات شد ؟
باز کارت افتاده 🤨 》
آدرین: 《 سلام مرینت
نه برات گل آوردم وقتی به شرکت برمیگشتم .
گلا توجه ام جلب کرد گفتم برات بخرم شاید خوشت اومد.
آخه همه دخترا از گل خوشون میاد .》
مرینت : 《 چه عجب بجز کار یادی هم از من کردی 》
آدرین: 《 خب چیکار کنم ؟
از من چه انتظاری داری ؟
یکی هم ازدواج ما سوری هست و دلیل نداره که به هم دیگه توجه و علاقه داشته باشیم .》
مرینت : 《 ازت انتطاری ندارم ولی خب ببین باید بهم علاقه دورغین نشون بدی تا مردمم باور کنن ما واقعا عاشق هم شدیم . 》
آدرین: 《 خب از لباس ها چخبر ؟ 》
مرینت : 《 بیا بریم نگاه کنیم 》
( در راه کارگاه بودن که کلویی میبینن . )
کلویی : 《 سلام ويلسون چخبرا 》
مرینت : 《 سلام هیچ خبر سلامتی 》
کلویی : 《 اخجون آدری جونم تو هم اینجا بودی . دلم برات تنگ شده بود 》
( کلویی میره به بازوی آدرین میجسبه و از لپش بوس میکنه . )
آدرین ( لبخند مصنوعی میزنه ) :
《 منم همینطور دلم برات تنگ شده بود .
خب اگه اجازه بدی ما بریم یسری بزنیم به کارگاه مشکلی که نداره ؟ 》
کلویی : 《 نه عزیزم چه مشکلی حتما ؛ یسری هم به هتل ما بزن تا باهم از غذا های هتل بخوریم . 》
آدرین: 《 حتما میبینمت 》
( بعد رفتن کلویی )
مرینت ( صداش نازک و دهنش کج میکنه ) :
《 دلم برات تنگ شده بود آدری جونم.
منم همینطور کلویی 》
آدرین: 《 یکلحظه تو داری تقلید من و کلویی در میاری ؟ 》
مرینت :《 آره ، دوست دارم اداش در میارم 》
آدرین : 《 انگاری خانم ويلسون ما حسودی شون شده 😂 》
مرینت : 《 اولا حسودیم نشده .
دوما از اون دختره نچسب خوشم نمیاد.
سوما به خودت نه ناز اون به همه مردا میچسبه.
چهارما اگه خوشت میاد منم برم به جونز بچسبم 》
آدرین : 《 حق با شماست خانم ويلسون من تسلیم 😂 .》
.........................................
5800 کاراکتر
کمی ببخشید از دفعه قبل کم دادم هم خسته بودم هم
وقت نداشتم و هم نخواستم موضوع جدید باز کنم
خب بگم که شرط داره 18 لایک 25 کامنت