برید ادامه ی مطلب ❤️🔥
این پارت یکم طولانی تره لذت ببرید 💞
________________________________________________
سعی کردم با آدرین حرف بزنم اما ذهنش جای دیگه بود و هر چیزی میگفتم فقط تایید میکرد... صورتش خب.... نگران بود!
منم سعی کردم سرم تو کار خودم باشه تا آدرین ازم ناراحت نشه!
بالاخره تایم کاری تموم شد از آدرین خداحافظی کردم و رفتم پیش آلیا...
#)دختر کدوم کافی شاپ بریممم خیلی هیجان دارممم
نگاه تمسخر آمیزی بهش انداختم
+)آلیا!!!
#)خیلی خب باشه!!!!!
سوار ماشین شدم و حرکت کردم و دیدم ماشین آدرین جلومه.!
#)مرینت اون ماشین آقای آگرست نیست؟
+)چرا!!! خودشه!
#)یه دختر کنارش نشسته!
نگاهم توی ماشین زوم کردم!
+)باید بریم دنبالشون!
#)ایول!!! قراره مچ آدرینو بگیری آره!؟
+)تا از چیزی مطمئن نشدم هیچ کاری نمیکنم!
بعد از یک ربع رانندگی بالاخره آدرین و اون دختر پیاده شدن! اون دختر موهای طلایی و چشمای آبی کمرنگ داشت و بهش میخورد اشراف زاده باشه!!! خیلی عصبانی شدم میخواستم از ماشین پیاده شم که مچ آدرین رو بگیرم که آلیا گفت: مگه نگفتی تا از چیزی مطمئن نشدی کاری نمیکنی!؟
یک نفس عمیق کشیدم و به صندلی ماشین تکه دادم. دیدم آدرین و اون دختر دارن وارد بار میشن!
#)مرینت نقشه چیه!؟
+)میریم خونه ی ما و لباسامون رو عوض میکنیم و میریم داخل!!!!
#)بزن بریم پایم.
پارت بعدی خیلی حساسه🔪🩸
شرط پارت بعد: ۲۰لایک ۱۵کامنت❌❌❌