معجزه ی عشق ♥️15p

✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ · 1402/05/13 21:27 · خواندن 2 دقیقه

برید ادامه ی مطلب ❤️‍🔥

 

 

 

 

مامان شام رو آورد و آدرین کلی از غذای مامان تعریف کرد و مامان هم همش میگفت مرینت هم بلده از اینا درست کنه! آدرین هم همش می‌خندید و منم از رفتار های مامان خجالت می‌کشیدم. 

 

بالاخره اون شب به پایان رسید و آدرین سوار ماشینش شد و رفت! هنوز هم اسم ماشینشو نمیدونم ولی معلومه عین ماشین خودم گرون قیمته حتی شاید قیمتش سه برابر ماشین من باشه!!! ولی خب ازش نپرسم ماشینش چیه بهتره.
بابا اومد خونه و به من و مامان سلام کرد و رفت تلویزیون ببینه 


~)مرینت خسته شدی برو تو اتاقت بخواب من با بابات صحبت میکنم
+) ممنون مامان.
بهم لبخند زد و گونه هام رو بوسید و بهم شب بخیر گفت. منم رفتم اتاقم چراغ هارو خاموش کردم و رفتم روی تختم و به سقف خیره شدم و به آدرین فکر کردم... تو فکر بودم و میخواستم بخوابم که گوشیم آلارم داد گوشیمو چک کردم یه پیام از یک فرد ناشناس بود!

 


پیام فرد ناشناس

خوشحالی؟ مطمئن باش ادامه پیدا نمیکنه
زندگیتو برات جهنم میکنم. اینو بدون تو قطعا به آدرین نمیرسی!!!!❌

 


با خوندن این پیام لبخند از روی لب هام محو شد و به این فکر کردم که اون کی می‌تونه باشه؟ آشناس یا غریبه؟ از من کینه داره یا آدرین؟ نکنه آدرین چیزی از من مخفی می‌کنه....

 

 

حدس بزنید اون فرد ناشناس کیه؟ شخصیت جدیده یا میشناسیمش؟😉