معجزه ی عشق ♥️14p

✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ ✨𝙼𝚊𝚑𝚍𝚒𝚜✨ · 1402/05/12 12:20 · خواندن 1 دقیقه

برید ادامه ی مطلب ❤️‍🔥

 

 

 

مامان به من و آدرین شربت پرتقال تعارف کرد.
-) ممنون خانم چنگ...


آدرین شربت رو از توی سینی برداشت منم آبمیوه ی خودمو برداشتم.. مامان اومد کنار من و آدرین نشست،بودن مامان منو آدرین معذب شدیم برای همین سکوت اختیار کردیم 
مامان متوجه ی راحت نبودنمون شد و گفت: من میرم آشپزخونه.


خونه توی سکوت بود که آدرین سکوت رو شکست.
-)میگم خانم چنگ.... شربتتون خیلی خوشمزست
~)اتفاقا مرینت هم بلده از اینا درست کنه!!
+)مامان .... 
-)خب .. کی میتونیم برای خواستگ....
زدم تو پای آدرین و زیر لب گفتم: هنوز زودهه!!!
~)فکر کنم منظورت خواستگاری بود! من با تام حرف میزنم زمانش رو با امیلی جون هماهنگ میکنم.
-)ممنون
+)حالا عجله ای هم نیستا !!!!
~) اتفاقا من عجله دارم برای داشتن یه داماد خوب! مشخصه که از ته قلبش دوستت داره.
با این حرف مامان آدرین با خجالت به من لبخند زد.
+) آدرین جلوی مامانم حواست به رفتارت باشه!!!
-)چشم پرنسس من
+)خوبه.

 

ببخشید کوتاه بود💓💓 پارت بعد شرط نداره 💖