معجزه ی عشق ♥️11p
برید ادامه ی مطلب ❤️🔥
داشتم گریه میکردم ........
+)آ د.. آدرین
به هوش اومد !! سریع اشکامو باک کردم ولی صدام یکم بغض داشت.
-)جانم .... فدات بشم به هوش اومدی!
+)چ چرا گریه میکنی؟ وقتی گریه میکنی قلبم درد میگیره!
تا این حرف رو زد سعی کردم غمم رو پنهان کنم تا حالش از این بدتر نشه ...
مرینت هی سرفه میکرد و از چشماش اشک میومد
-)خودت چرا گریه میکنی! تو به من گفتی گریه نکنم اونوقت خودت گریه میکنی؟
+)حالم زیاد خوب نیست... متاسفم ناراحتت کردم آدرین.
تا گفت حالم خوب نیست دیگه نتونستم تحمل کنم و نشستم کنارش و تا میتونستم گریه کردم.....
-)دیگه باید پیش من بمونی حداقل تا آخر این هفته!!! ( اینو با گریه گفت🥲)
+)اما آدرین....
-)اما بی اما همین الانشم کلی بهم فشار وارد شد... میدونی تو چه وضعیتی پیدات کردم؟؟
+)زیاد چیزی یادم نیست ولی...
-)در حالت یخ زده توی بارون.. وقتی دست زدم بهت داشتی از تب میسوختی!!
+) متاسفم آدرین
-)پس زود خوب شو و پیش من بمون.
+)دیوونه ....( بین خنده و گریه اینو گفت)
میخواستم برم پیشش بخوابم که گفت: من سرما خوردم اگه بیای پیشم تو هم سرما میخوریا!!!
-)راست میگی. من میرم برات غذا بیارم
شرط پارت بعد : ۲۰ کامت ۱۵لایک❤️🙌