مامور مخفی (پارت۱)

💜salma💜 💜salma💜 💜salma💜 · 1402/04/29 23:55 · خواندن 2 دقیقه

سلام من نویسنده جدیدم امیدوارم از رمانم خوشتون بیاد.

                   بریم ادامه مطلب👇

❤️مرینت❤️

صبح با خوشحالی از خواب پاشدم امروز اولین روز کارم رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم پایین👚👗👡🩱

مرینت: سلام مامان سلام بابا صبحتون بخیر😄

سابین: سلام دخترم صبح تو هم بخیر برای اولین روز کارت خیلی سرحالی😃

تام: سلام دخترم صبحت بخیر😇

مرینت: اره مامان خیلی خوشحالم بالاخره میتونم پلیس بشم👮‍♀️

مرینت: سلام بابا ممنون😊

بعد از چند دقیقه خدمتکار اومد و برام صبحانه آورد و شروع به خوردن کردم.🧀🍳🧈🧇🥞🍞🥐🥖😋

~~~~~~~~~~~~~~~

💚ادرین💚

از خواب بلند شدم و سریع رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین🧦👕👖👟

ادرین: سلام مامان سلام بابا👋👋

امیلی: سلام پسر صبحت بخیر😊

گابریل: سلام پسرم صبحت بخیر🙂 (بچه ها گابریل اینجا سردو بی روح نیست مهربون)

ادرین: ممنون پدر امروز خیلی ذوق دارم اولین روز کاریم و بالاخره میتونم یه مامور مخفی بشم👮‍♂️ و......که خدمتکار اومد و حرفم قطع شد سینی صبحانه رو جلوم گذاشتم ومنم شروع به خوردن کردم☕️🧃🍞🥐🥖🥞🧇🧀🥨🥯🥚🍳😋😋

~~~~~~~~~~~~~~~

۱ساعت بعد 

❤️مرینت❤️

الان ساعت۹ من ساعت ۱۰باید اداره پلیس باشم باید آماده بشم👗👢🧦👚(بچه هر وقت این S اومد من دارم حرف میزنم)

S:مرینت رفت یه دوش یه ربع گرفت🛁🚿🧼 و اومد بیرون و لباساشو پوشید لباسای مرینت: یه دامن مشکی کوتا بایه تاب مشکی با یه کت با جوراب های بلند تا زانو با بوت و یه کراوات یکمم برق لب زدم و موهاشو باز گذاشت و یه عینک آفتابی زد😎🕶 و سوار ماشین شدو رفت اداره پلیس🚘🚗

~~~~~~~~~~~~~~~

۱ساعت بعد 

💚ادرین💚

ساعت و نگاه کردم ۹بود رفتم یه دوش گرفتم🚿🛁🧼 اومد بیرون لباسامو پوشیدم لباسای ادرین:یه کت و شلوار مشکی با یه پیراهن سفید زیر کتش با کراوات با یه عینک آفتابی😎🕶 و سوار ماشین شد و رفت اداره پلیس🚘🚗

 

این پارت تموم شد🙃

اگه کم بود ببخشید ولی زیاد بودش🥲 

برای پارت بعدی هیچ شرایطی نمیزارم😁😁

پارت بعد فردا میدم😀

بای بای👋👋