پرواز با بال خیال P8
سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم بخاطر این 7 روزی که نبودم خیلی خیلی عذر میخوام من بخاطر اینکه از دلتون در بیارم شب یا هروقت دیگه ای یه فن آرت میدم . یه خبر خوب،از این به بعد هر روز دیگه ساعت ندارم و هروقت شد پارت میدم . زیاد حرف زدم بریم ادامه مطلب ....
____________________________________
فردای آن روز:
مرینت :
وقتی بیدار شدم رفتم پایین که دیدم آدرین بیدار شده رفتم پایین گفتم صبح بخیر که یهو دیدم آدرین نیست ( یا ابولفضلللللل ) آدی هم دزدیدن ) که گفتم : اه یعنی میشه یه روز بدون مکافات باشه ( نه نمیشه 😈 ) تا این رو گفتم دیدم یه نامه با آهن ربا به یخچال چسبونده شده نوشته بود ...
سلام مرینت الان که این نامه رو خوندی پس بیداری ( نه پس تو خواب راه رفته و داره میخونه😑والا) اگر نگرانت کردم ببخشید . یه لباس شیک بپوش و بیا پل ( هرچی فکر کردم اسم جا رو یادم نیومد ولی تو اون قسمت دوست مخفی بود معما مرینت این بود : با یه بار چرخش دستگیره آب سطح آب بالاتر میره ) اونجا منتظرتم .... امضا آدرین
سریع رفتم و یه لباس خوشگل و شیک پوشیدم و راه افتادم تیکی بهم گفت با شوهر کوامیش قرار داره منم قبول کردم و رفت رفتم بیرون نزدیک مکان بودم که یهو یکی کیسه کشید رو سرم سریع یه لگ زدم تو شکمش کیسه رو از سرم بیرون کشیدم اومدم یه مشت بزنم تو صورتش دیدم آدرینه بهش گفتم
+ مگه مرض داری ترسیدم اون لگد حقت بود
_ ببخشید نمیخواستم بترسونمت فقط میشه با این چشم بند چشمت رو ببندی
چشم بند رو گرفتم و بستم آروم آروم بردم و وقتی رسیدیم چشم بند رو برداشتم ( اومدم تمومش کنم ولی هم کم بود هم کل روز نبود ) دیدم یه جای خیلی خوشگل با کلی گل تزعیین شده بود ( آقامون جنتلمنه جنتلمنه ) بغل آندره بستنی فروش خیلی خوشم اومده بود که با هم رفتیم پیش آندره ( اسپویل از ادامه : میخوام مرینت رو به شک بندازم البته قسمت های آینده هم شک داره * من چقدر اسپویل میکنم )
آندره :
وانیل برای عشق پاکتون طعم نعنایی برای چشم کسی که دختر دوسش داره و ....
+ چی شد آندره
÷ نمیدونم پسر هنوز به یکی دیگه علاقه داره
_ چی ؟؟؟
مرینت :
همون لحظه یه نگاه سرد به آدرین کردم و گفتم آدرین آندره چی میگه تو یکی دیگه رو میخوای پس چرا اومدی پیش من
_ نه مرینت یه اشتباهی شده ،آندره بگو اون کیه
÷ اون شخص لیدی باگه !!
_اووووف
+ به خیر گذشت وگرنه دیگه من رو نمیدیدی
÷ و طعم بلوبری برای رنگ چشم کسی که پسر دوسش داره
آدرین :
بستنی رو گرفتیم و رفتیم نشستیم مرینت گفت : افسانه ای که میگه هر کسی با هم از این بستنی بخوره پیوندشون تا ابد به هم گره میخوره رو شنیدی منم گفتم آره پس من و تو تا ابد پیوندمون به هم گره میخوره که یهو یه ذره سرخ شد بعد بهش گفتم میای بریم استخر اوتم قبول کرد و رفتیم
بعد از پایان استخر :....
اومدیم خونه و خوابیدیم
خوب این هم پایان پارت دو پارت دیگه برای خونه مرینت اینا باقی مونده و درخواست میپذیرم
خدانگهدار