عشق حقیقی (PART1)

❤🖤zoha🖤❤ ❤🖤zoha🖤❤ ❤🖤zoha🖤❤ · 1402/04/29 12:49 · خواندن 2 دقیقه

سلام این یه پارت خیلی باحاله حتما لایک کنید

شروع 

اززبان الیا 

امروز منو مرینت اولین روز مدرسه مونه و دومین سالیه که ما همدیگر را در مدرسه دیدیم 

مرینت من استرس دارم نمیدونم معلمم چجوری 

بهنظرت کدومه؟ 

. خشن👿

. مهربون 🙃

. خواب الو 😪

تا بخواد حرفش رو تموم کنه گفتم بابام دختر این قدر نگران نباش چیزی نیست زنگ خورد رفتیم داخل کلاس

از زبان مرینت

خانم بوستیه اومد تو و خودش رومعرفی کرد و وقتی تموم شد یه پسر خوشگل🥹🤤

اومد تو و گفت ببخشید من دیر کردم خواب مونده بودم 

خانم بوستیه گفت برو جات بشین خانم. ب پرسید اسمت چیه گفت اسمم ادرینه 

وای چه اسمیییی داره 🥹🥹

و رفت پیش دوست پسر الیا نینو نشست 

و وقتی مدرسه تموم شد دیدم یکی داره به من نگاه میکنه و دیدم ادرین داره مثل عاشقا به من نگاه میکنه 

اومد با یه گل رز 🌹 گفت میشه امروز ساعت ۳ به خانه من تشریف بیارید با لباس راحتی 😳👗👕🩴

من هم قبول کردم و ساعت ۲و نیم بود که الیا اومد خونمون من هم همه چیز رو تعریف کردم نینو ب الیا زنگ زد بیا بریم بستنی بب   من بد جور عجله داشتم و لباس راحتی ام رو از زیر پوشیدم و 

و لباس بیرونیم رو از زیر پوشیدم بدو بدو رفتم سوار تاکسی شدم چون پدر و مادر نداشتم کسی نگرانم نمیشد 

و رفتم و پیاده شدم و زنگ ۵ رو زدم رفتم بااسانسور بالا و 

و دبدم ادرین با لباس راحتی جلومه و میگه عزیزم سلام و یه هو منو گرفتو لبش رو گذاشت رولبم و منو برد تو یه اتاق و گفت تو همیشه اینجا می مونی اتاق پر از گل  رنگا رنگ بود صورتی و زیبا بود گفتممم باشه و لبم رو گذاشتم رو لبش و رفتیم باکن و باهم حرف زدیم و از زندگی هامون گفتیم 

فردا........ 

رفتیم مدرسه باهم و الیا و نینو باهم داشتن حرف میزدن رفتیم داخل کلاس و پیش هم داخل یه نیم کت نشستیم 

و ساعت ۲شد و مدرسه تموم شد 

و رفتیمخونه ادرین دیدم ادرین با یه لباس خوشگل اومد و گفت این برای توئه 👗👕👖

و من از خوشحال چشمام برق زد و رفتیم بغل هم و لباس ها مون رو در اوردیم و من با سوتین و شورت بودم 👙و ادرین هم با 🩲 و بغل کردیم و همه جا رو از بالا تا پایینم بوس کرد 

و..شب شد و باهم خوابیدیم

و صبح مدرسه نرفتیم به جاش رفتیم به......