عشق حقیقی (PART1)
سلام این یه پارت خیلی باحاله حتما لایک کنید
شروع
اززبان الیا
امروز منو مرینت اولین روز مدرسه مونه و دومین سالیه که ما همدیگر را در مدرسه دیدیم
مرینت من استرس دارم نمیدونم معلمم چجوری
بهنظرت کدومه؟
. خشن👿
. مهربون 🙃
. خواب الو 😪
تا بخواد حرفش رو تموم کنه گفتم بابام دختر این قدر نگران نباش چیزی نیست زنگ خورد رفتیم داخل کلاس
از زبان مرینت
خانم بوستیه اومد تو و خودش رومعرفی کرد و وقتی تموم شد یه پسر خوشگل🥹🤤
اومد تو و گفت ببخشید من دیر کردم خواب مونده بودم
خانم بوستیه گفت برو جات بشین خانم. ب پرسید اسمت چیه گفت اسمم ادرینه
وای چه اسمیییی داره 🥹🥹
و رفت پیش دوست پسر الیا نینو نشست
و وقتی مدرسه تموم شد دیدم یکی داره به من نگاه میکنه و دیدم ادرین داره مثل عاشقا به من نگاه میکنه
اومد با یه گل رز 🌹 گفت میشه امروز ساعت ۳ به خانه من تشریف بیارید با لباس راحتی 😳👗👕🩴
من هم قبول کردم و ساعت ۲و نیم بود که الیا اومد خونمون من هم همه چیز رو تعریف کردم نینو ب الیا زنگ زد بیا بریم بستنی بب من بد جور عجله داشتم و لباس راحتی ام رو از زیر پوشیدم و
و لباس بیرونیم رو از زیر پوشیدم بدو بدو رفتم سوار تاکسی شدم چون پدر و مادر نداشتم کسی نگرانم نمیشد
و رفتم و پیاده شدم و زنگ ۵ رو زدم رفتم بااسانسور بالا و
و دبدم ادرین با لباس راحتی جلومه و میگه عزیزم سلام و یه هو منو گرفتو لبش رو گذاشت رولبم و منو برد تو یه اتاق و گفت تو همیشه اینجا می مونی اتاق پر از گل رنگا رنگ بود صورتی و زیبا بود گفتممم باشه و لبم رو گذاشتم رو لبش و رفتیم باکن و باهم حرف زدیم و از زندگی هامون گفتیم
فردا........
رفتیم مدرسه باهم و الیا و نینو باهم داشتن حرف میزدن رفتیم داخل کلاس و پیش هم داخل یه نیم کت نشستیم
و ساعت ۲شد و مدرسه تموم شد
و رفتیمخونه ادرین دیدم ادرین با یه لباس خوشگل اومد و گفت این برای توئه 👗👕👖
و من از خوشحال چشمام برق زد و رفتیم بغل هم و لباس ها مون رو در اوردیم و من با سوتین و شورت بودم 👙و ادرین هم با 🩲 و بغل کردیم و همه جا رو از بالا تا پایینم بوس کرد
و..شب شد و باهم خوابیدیم
و صبح مدرسه نرفتیم به جاش رفتیم به......