غم عشقP5
اینم از پارت ۵
.....روز خاک سپاری ...........
💙آدرین
خاله امیلیا خیلی حالش بد بود همش گریه می کرد و خودش رو می زد
از دوستام انتظار نداشتم ناراحت بشن و به مراسم بیان همه ناراحت بودن ولی پیدا بود که لوکا و کلویی ادای عضا دار ها رو در می آوردن ولی واقعا حال مرینت بد بود رفتم بغلش کردم و رو شونه هاش گریه کردم
💙مرینت
آدرین اومد نزدیکم بقلم کرد و رو شونه هام گریه کرد و گفت
بعد مراسم کارت دارم
منم همین طور
واقعا ناراحتم دلم می خواست فقط یه بار دیگه ببینمش و باهاش خداحافظی کنم 😭😭😢😢😭😢😭😢😭
💙گابریل آگرست
فیلیکس خیلی عضییتم کرده بود ولی به هر حال انسان بود و خواهر زاده ی خانومم بود الان رفته پیش خالش
💙امیلیا
پسرم کجایی کجایی پسرم فیلیکس من دلم برات تنگ شده من دلم برات تنگ شده بیا پیشم بیا پیشم
........۲هفته بعد..........
💙کلویی
باید یه کاری کنم آدرین مال من بشه (لوکا هم این رو تو ذهنش به مرینت می گفت )
💙راوی
لوکا و کلویی دارن راه می رن که به هم بر می خورن
تو این جا چی کار می کنی
خودت این جا چی کار می کنی
ولش کن تو لیاقت این که باهات حرف بزنم رو نداری
💙کلویی
وقتی لوکا این رو گفت احساس کردم یه چیزی تو دلم آب شد
نه من عاشق لوکا شدم نه نه من عاشق آدرینم وای وای
خوب دیگه تموم شد جای حساس تموم شد آره می دونم ولی ببخشید اگه کم بود😉😘🩵🩷💜💙