معجزه ی عشق ♥️3p

✨𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐬✨ ✨𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐬✨ ✨𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐬✨ · 1402/04/21 15:25 · خواندن 3 دقیقه

 

 

همون طور که قول دادم امروز ۲ تا پارت دادم شما ها هم بچه های خوبی باشین و لایک کنید (نظرتونو راجب داستان کامنت کنید)♥️

حرفمو قطع کرد و گفت: میدونم فکر کردی خانم سزاره، به هر حال متاسفم این موقع شب زنگ زدم فقط میخواستم بگم همینطور که میدونی بعد از شرکت یه مهمونی داریم ازت درخواست میکنم لطفاً بیا باهم بریم مهمونی

از خوشحالی چشمام گرد شده بود نا خود آگاه لبخند زدم و گفتم: من با شم..ش..شما؟

-)آره مشکلی پیش اومده اگه ناراحتی میتونیم...

حرفشو قطع کردم و گفتم: ننن... نه عالیه یعنی خوبه قبوله.
-)آدرستو بفرست فردا ساعت پنج میام دنبالت تا ساعت هفت اونجا باشیم
+)حتما آقای آگرست
-)فردا می‌بینمت

گوشیو قطع کردم داشتم از خوشحالی بال در میاوردم از تخت بلند شدم و دور خودم رقصیدم آدرین منو دعوت کرددد!!!
همون موقع به آلیا زنگ زدم بعد از بوق اول تازه فهمیدم که نصفه شبه برای همین به سرعت گوشیو قطع کردم چراغ رو خاموش کردم و چشمام رو گذاشتم روی هم آروم آروم چشمام گرم شد و خوابم برد..‌.......


با صدای آلارم گوشی از خواب بلند شدم چشمامو بهم مالوندم و همه چیزو یادم اومد
وایی امروز قراره آدرین بیاد دنبالم
از جام بلند شدم صورتمو شستم و مسواک زدم
صبحانه نون و مربای توت فرنگی با پنکیک خوردم واقعا خوشمزه بود ای کاش امروز شرکت نمی‌رفتم و به کارام می‌رسیدم بی خیال حالا که باید برم.

لباس ساده ی مشکی با شلوار چرم مشکی جذب پوشیدم که واقعا بهم میومد آرایش ملایمی کردم و سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت شرکت بر خلاف دیروز اصلا ترافیک نبود و خیلی زود رسیدم به همکارام سلام کردم و رفتم تو اتاقم و مشغول شدم امروز به طور موقت توی اتاق خودم بودم اما باید فردا برم اتاق آقای آگرست زمان مثل برق و باد گذشت بالاخره ساعت سه شد و از شرکت تعطیل شدم من همیشه ساعت هشت از شرکت تعطیل میشم اما امشب بخاطر مهمونی آقای آگرست مارو زود تعطیل کرد تا ما برای مهمونی آماده بشیم. از شرکت خارج شدم و به سمت خونه حرکت کردم خوشبختانه باز هم ترافیک آنچنانی ای نبود زود رسیدم خونه
خیلی ذوق داشتم سریع در خونه رو باز کردم اما مامان و بابا هنوز نرسیده بودن بیخیال شدم و رفتم طبقه ی بالا توی اتاقم روی صندلی میز آرایشم نشستم و یه آرایش صورتی کردم لب هام صورتی کمرنگ و گونه هام کمی به رنگ سرخ میزد وای چقدر ناز شدم کمد لباسام رو گشتم و تصمیم گرفتم خاص ترین لباسم رو بپوشم لباسی به رنگ صورتی لایت با گل های ریز صورتی و دامن پف دار که دو لایه هم تور داشت و آستین های کوتاه مدل دار داشت خیلی پف دار بود و در عین حال ساده و شیک نگاهی به خودم انداختم بنظر میومد که دیگه چیزی کم نداشته باشم 
از پله ها پایین اومدم که گوشیم زنگ خورد که اسم آدرین روی گوشیم خود نمایی میکرد گوشیو برداشتم و گفتم: الو 
-)مرینت کجایی من دم در خونتونم
+)اوه دارم میام

از خونه اومدم بیرون و درو بستم!!!!
داشتم دنبال آدرین می‌گشتم که یه ماشین مدل بالا توجهم رو جلب کرد که حتی اسمشم نمی‌دونستم که دیدم آدرین داره از داخل ماشین بهم دست تکون میدم رفتم و سوار ماشین شدم

-)خیلی خوشگل شدی شبیه ملکه ها

خجالت کشیدم و گرمای گونه هام که ازش آتیش بیرون میزد رو حس میکردم.                                                 

 

لایک و کامنت فراموش نشه😉♥️