یادداشت های روزانه موسیو آگراست
پارت شانزدهم
... « با تمام جزئیات برام توضیح بده نورو، بگو چی شده؟»
نورو شروع کرد به گفتن:« معجزهگر ها مثل یک تکه کاغذ میمونن، هر کسی میتونه بیاد و روی این کاغذ امضا بزنه، به عبارتی هر کسی که تا حالا از هر معجزهگری استفاده کرده، اثر خودشو روی اون معجزهگر گذاشته، در واقع بخشی از وجودش به معجزهگر منتقل شده و بُعد جدیدی به معجزهگر بخشیده؛ این باعث میشه که معجزهگر هیچوقت ارتباط خودشو با صاحبان قبلیش از دست نده، و چیزی رو به وجود بیاره که در اصطلاح تخصصی معجزه آسا بهش میگن «مولتی ورس معجزهگر»
کسانی که شما مشاهده کردین، در واقع تمامی صاحبان معجزهگر هاکماث در تمامی زمان ها و مکان های ممکن بودن، شما وارد ذهن خودتون نشدید، شما وارد مولتی ورس معجزهگر هاکماث شدید.»
من ابتدا کاملاً متحیر شدم. اما نفس عمیقی کشیدم و با سردی از نورو پرسیدم:« تو منو وارد مولتی ورس کردی؟»
_ نه! نه! اختیار چنین چیزی با من نیست!
_ پس با کیه؟ من چطور وارد اونجا شدم؟
_ نمیدونم، معمولاً چنین اتفاقی خیلی نادره، وارد شدن به مولتی ورس معجزهگر کار بسیار سختیه، فقط کسانی که تسلط کافی بر روی معجزهگر خودشون دارن میتونن وارد مولتی ورس معجزهگر خودشون بشن؛ اما شما به من گفتین که آدمای بسیار زیادی اونجا بودن، درسته؟
_ همینطوره نورو، میشه گفت بی شمار آدم.
_ پس در این صورت یه نفر مولتی ورس معجزهگر هاکماث رو فعال کرده، و همه صاحبان معجزهگر هاکماث رو به درون مولتی ورس احضار کرده.
_ چه کسی؟ چطور؟ و چرا؟
_ واقعاً نمیدونم ارباب...
_ گندت بزنن نورو! اگه تو هیچی نمیدونی پس چرا اصلاً وجود داری؟
نورو هیچی نگفت. فقط سرشو به نشانه شرم پایین انداخت.
به نورو گفتم:« میخوام برم استراحت کنم.فعلاً جلو چشمم آفتابی نشو.»
به اتاق شخصیم رفتم. لباس عوض کردم و آماده خواب شدم. روی تخت نشستم و پیش از خواب، قاب عکس امیلی رو برداشتم، کمی نگاهش کردم و اونو بوسیدم...
... نیمه های شب از خواب پریدم. خواب عجیبی دیده بودم. ذهنم بشدت مشغول اون خواب بود، باید هر چه سریعتر در موردش با نورو حرف میزدم. احضارش کردم و اون هم خمیازه کشان ظاهر شد.
با چشمای خواب آلودش نزدیک من شد و گفت:« بله سرورم؟ آیا قصد شرور کردن کسی رو دارین؟»
من گفتم:« نه نورو، یه خواب خیلی عجیب دیدم...»
نورو گفت:« متأسفم ارباب ولی تعبیر خواب جزو قدرت های من نیست.»
_ چرند نگو نورو! خواب دیدم که دوباره توی همون مکان هستم، یعنی مولتی ورس معجزهگر.
_ خب؟
_ و یه مرد چینی پیر با معجزهگر هاکماث روی تپه ایستاده بود و داشت فریاد میزد و میگفت:« باید ارباب شرارت رو پیدا کنیم!» ، این چه معنی ای میتونه داشته باشه؟
_یه مرد چینی پیر؟
_ آره.
_ فکر کنم «کنفوسیوس» باشه...
_ کنفوسیوس مگه یه فیلسوف چینی نیست؟
_ چرا... ولی در اصل بزرگترین، قدرتمند ترین، و بهترین هاکماث تمام دوران هاست...
[ با اجازه ]