حسی به نام عشق
فصل دویوم قسمت پنجم
من دوباره اومدم
یوهاهاهاهاهاها
مری
رفتم کنار آلیا نشستم بعد از کلاس با مامان بابا هامون هماهنگ کردیم که امروز با هم باشیم آلیا گفت دختر بریم کافه گفتم آلیا من الان حال کافه رفتن ندارم بریم ی جا بتمرگیم تا باهم زر بزنیم گفت باشه پس میریم کافه اونجا بت هم زر میزنیم گفتم حال کافه رفتن ندارم چرا نمیگیری تو گفت بیا بریم مهمون من منم (با خوشحالی)گفتم باشهههههههههههههههههههههه
رفتیم نشستیم نفری ی هات چاکلت خوردیم با اوشکولات(من به شکلات میگم اوشکولات) بعد از هات چاکلت و اوشکولات میخواستیم با هم حرف بزنیم که ی یارویی اومد گفت لطفا اگر چیزی برای خوردن ندارین میز رو خالی کنین ما مشتری داریم کنم حمله کردم به یارو گفتم مرتیکه نمیبینی داریم زر میزنیم به تو چه ربطی داره که رو میز نشستیم تو برو گمشو ی میز دیگه رو خالی کن اصن میدونی من کیم من مرین................
اذیت اذیت اذیتت مبارک
نیا پایین تموم شد
چرا میای پایین میگم تموم شد
باشه بابا تو بردی
بخون بقیه رو
که یهو آلیا دستشو گذاشت رو دهنم که دیگه حرف نزنم و گفت باشه ما میریم داشتیم میرفتیم به آلیا گفتم چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا جلوی دهن منو میگیری باید پدر اینجور آدما رو در بیاریم گفت خونسرد باش دختر چته تو گفتم خونم سرد نمیشه گفت میخوای سردش کنم منم گفتم باشهههههههههههههههههههههه حداقل بیا بریم پارک رفتیم پارک نشستیم چن ثانیه ساکت بودیم گفتم آلی جون گفت چتههههه گفتم تا الان شده عاشق کسی بشی که قبلا ازش متنفر بودی ولی اون عاشقت بوده اونم (با لحن سرد) گفت
نه (الان مثلا دلداری داد بهش)گفتم الان بهم دلداری دادی بهم اونم گفت آره گفتم چه دلداریه خوبی بود گفت حالا بگو ببینم شیطون این پسر خوشبخت کیه که عصبی ترین،عبوص ترین و خشمگین ترین دختره پاریس عاشقش شده نکنه عاشقه...
عه تمومید
خب تا پارت بعد بیش از ۳۰ کامنت و ۱۵ لایک نیاز دارم اگر نداشته باشم پارت بعدی در کار نی
GOOD BYE 👋🏻