نجات زمین P54

kastel kastel kastel · 1402/04/20 11:58 · خواندن 3 دقیقه

سلام حرفی ندارم بریم ادامه مطلب

ماریوس گریه می کرد و فیلیکس همش دلداری دادش کم کم گریه کردن رو تموم کرد و از جاش بلند شد و گفت:من تونستم گوی گیاه رو بگیرم.

فیلیکس:چطوری؟

ماریوس:خیلی خطرناک بود روشش خیلی طول می کشه. 

فیلیکس:آماده باش باید بقیه گوی ها رو هم بگیری.

ماریوس:باشه برای فردا الان نمی تونم.

فیلیکس:باشه درک می کنم دیگه ناراحت نباش.

صبح

بن:ماریوس بیدار شو سریع.

ماریوس بلند شد و رفت پیش فیلیکس رفت برای گرفتن گوی ها.

فیلیکس:اول گوی من رو بگیر.

ماریوس:خودت رو محکم نگهدار تا آسیب نبینی و شروع کرد به جذب کردن انرژی تا اینکه چندتا ساعقه از گوی بیرون اومد ماریوس جلو رفت و گوی رو داخل دستش گرفت شدت ساعقه ها زیاد شد از دستاش خون می چکید چند تا ساعقه از آسمون به زمین خورد بخشی از روح ماریوس از گوی زمین وارد گوی ساعقه داشت میشد و روح فیلیکس بیرون می رفت از بین انگشت های ماریوس یه ساعقه پرتاب شد و به نشونه راستش خورد بعد از یک دقیقه دیگه اتفاقی نیفتاد و گوی ساعقه مثل گوی گیاه جلوی اون وایساد.

فیلیکس:حالت خوبه؟

ماریوس دستش رو محکم گرفته بود معلوم بود که درد داره و گفت:آره می خوام تا شب همه گوی ها رو بگیرم.

بعد از چند ساعت همه گوی ها رو گرفته بود و الان باید گوی زمان رو می گرفت ماری جلو رفت ماریوس می خواست انرژی رو جذب کنه اما نتونست.

فیلیکس:چی شده؟

ماریوس:وقتی که انرژی رو می خوام بگیرم یه چیزایی خیلی سریع از جلوی چشمم رد میشه خیلی سری به نمی تونم بفهمم چیه؟

فیلیکس:می تونی ادامه بدی؟

ماریوس:آره.

دوباره انرژی رو جذب کرد اطراف بهم ریخت احساس سرما و گرما با هم دیگه بود بارون برف می بارید ولی نور خورشید خیلی شدید بود.

فیلیکس:چرا اینطوری شده؟

ماری:گوی زمان مثل بقیه گوی ها نیست انرژی حمله نداره برای همین تمام گذشته و آینده الان با هم ترکیب شدن.

ماریوس:یکی کمکم کنه باید به گوی نزدیک بشم اما باد شدیدی اونجا هست نمی تونم نزدیک بشم.

چند نفر پشت ماریوس وایسادن و اون رو هل می دادن رو به جلو ماریوس به گوی نزدیک شد و اون رو گرفت اتفاقات سریعتر شد اصراف پر از آب شده بود و آب تا زانو هاشون بالا اومده بود همینطور داشت بالاتر میومد.

ماری:چیزی نمونده فقط چند ثانیه تحمل کن بعد همه چیز بر میگرده سر جاش.

آب تا گردنشان بالا اومد که همه اون آب داخل یه لحظه رفت و همه چیز برگشت به حالت عادی.

فیلیکس:تونستی گوی رو بگیری؟

ماریوس:آره خیلی جالبه می تونم همه بئد ها رو ببینم.

فیلیکس:خیلی خوبه چطور می خوای به بقیه بئد ها بری؟

ماریوس:چند تا در جلوم هست که هر کدوم راه ورود به یکی از بئد هاست.

ممنون که این پارت رو خوندین😘😘