تحول زندگی ۳ بیکار P4

kastel kastel kastel · 1402/04/19 17:01 · خواندن 5 دقیقه

سلام به همگی اگر پارت های قبل رو نخوندین اول اون پارت ها رو بخونید بعد بیاین سراغ این پارت ممنون بریم ادامه مطلب

 داشتن سمت مخفیگاه می رفتن که کوزان گفت:بزارین از الان یه چیزی رو روشن کنم اونجا من رئیس هستم و چهل تا نوکر دارم یکی پسر و یکی دختر درسته که اونا هم جاسوس هستن ولی نوکر منن و الان شما هم نوکر منین.

جو:خفه شو بابا مخفیگاه رو نشون بده.

کوزان:خب اینجا مخفیگاه هست.

جویی:چی اما اینجا در نداره جایی بیشتر از اینجا داخل چشم نیست.

کوزان:چون در نداره مخفیگاه هست دیگه اگر در داشت که مخفیگاه نمیشد خودم درش رو برداشتم.

جویی:گند زدی دیگه وقتی در نداشته باشه از همه جا بیشتر داخل چشمه.

کوزان:تو واقعا نابغه هستی خودم نمی دونستم به هر حال شما نمی تونیم الان بیاین داخل اول باید کار گیر بیارین ما غذا مفت ندارین به کسی بدیم اینجا هر کس خودش غذاش رو به دست میاره.

جانی:نه صبر کن آخه چرا من می دونستم که آخرش می میرم الان باید از گشنگی بمیرم خیلی بد شانسم.

جویی:جانی تمومش کن ما بوده تا که عرضه انجام یه کار ساده رو هم نداشتیم حالا چطور باید کار پیدا کنیم.

جو و جانی دوباره به جویی نگاه نی کردن.

جویی:چیه اینبار من نمی تونم کاری کن ما.

جو:تو مغز متفکر ما هستی.

جانی:تر و خدا نزار از گشنگی بمیریم اینطوری همه بهمون می خندن.

جویی:خیلی خب اول بیاین یه روزنامه بخریم به اندازه کافی پول داریم.

یه روزنامه برداشتن و شروع به خوندن کردن.

جویی:این خوبه خبرنگار و دوتا فیلم بردار نیاز دارن من میشم خبر نگار شما فیلم بردار باید به این آدرس بریم برای کار.

اونا به اونجا رفتن.

_خب تا حالا تجربه داشتین؟

جانی:آره یه بار از بیکاری نشستم اخبار دیدم پول نداشتم فیلم بخرم.

جو:با منم به عنوان کسی که چند سال پشت کنکور مونده مصاحبه کردن.

جویی:من یه بار داخل بچگی ادای خبرنگارا رو در اوردم یادش بخیر.

_یعنی هیچ سابقه ای نداشتین؟

جویی:ما کا گفتیم سابقه هامون رو.

جو:درسته شما گوش نکردین. 

_می زارین آدم بخوابه باشه کارتون رو شروع کنید سریع برین بیرون من می خوام بخوابم(از آوینی هست که فقط کار رو می پیچونه)

جوویی:عالیه برای اولین بار کار گیر اوردیم بیاین برای این موفقیت به هم دست بدیم.

دستاشون رو جلو اوردن.

جو:شب کنید اول با من دست بدین.

جویی:چرا اول با تو اول با من دست بدین.

جانی:نه نگاه کنید من دو تا دستم جلو هست پس اول با من باید دست بدین.

یک ساعت بعد.

جویی خوبه حالا تونستیم به هم دست بدیم بریم کارمون رو شروع کنیم یه سویچ ماشین هم بهمون دادن یه نفر رانندگی می کنه.

جو:من من همیشه دوست داشتم رانندگی کنم برای همین مجبور شدم گواهینامه بگیرم تا بتونم رانندگی کنم اما اشتباه کردم چون ماشین نداشتم.

جانی:آره تو بهترین گزینه ای.

جویی:دنبال یه سوژه باشین تا باهاش مصاحبه کنیم.

جانی:اون اون بهترین گزینه هست داره از خیابون رد میشه.

جویی:بریم.

رفتن وسط جاده و شروع به مصاحبه کردن راه جاده رو بسته بودن و ترافیک درست کردن.

جانی:اینا چرا همش بوق می زنن چه کار سختی پیدا کردیم.

یه نفر از ماشینش پیاده شد و گفت:برو کنار دیگه ............

جو:چرا فوهش میده؟

جویی:دیوونست اما خوبه این ترافیک خیلی خوبه داخل اخبار پخش بشه فیلم بگیر.

جانی:فیلم گرفتم.

جویی:خوبه حالا بریم سراغ یکی دیگه.

همون موقع یه ماشین با سرعت از کنارشان رد شد و پلیس هم دنبالشان بود.

جویی:سریع برین دنبال اونا خبر خوبی میشه ماشین رو روشن کردن و راه افتادن.

جویی:خوبه شوند به شومشان حرکت کن تا بتونه از اون دزد و پلیس که با مبارزه می کنن فیلم بگیره دوربین رو بگیر رو من.

جویی:سلام بینندگان عزیز در اینجا من دو نفر رو می بینیم که با هم درگیر هستن یکی از اون ها دزد و دیگری پلیس هست خودتون تماشا کنین.

دوربین رو روی اونا گرفتن که موبایل جویی زنگ خورد.

جویی:بفرمائید.

_من رئیس هستم خیلی خوبه بینندگان دارن زیاد میشن هیجانش رو بیشتر کن.

جویی:خیلی ممنون قربان سعی می کنم هیجان رو بیشتر کنم و موبایل رو قطع کرد.

جویی:یه چکش بدین به من.

جو:بیا این چکش.

جویی چکش رو گرفت و گفت:هی آقای دزد محترم من خیلی ناراحت میشدم که داخل فیلمت هیچ وقت برا نمی بردن این چکش رو بگیر باهاش بزن داخل سرش.

دزد:دستت در نکنه چکش رو گفت و به پلیس حمله کرد.

جویی:مردم این خیلی دردناک هست مجرم با چکش داره به پلیس حمله می کنه ای کاش می تونستم به پلیس کمک کنم.

دوباره موبایلش زنگ خورد.

_عالی این ماه ۳ برابر بهت حقوق میدم بیننده ها خیلی زیاد شدن.

جویی:خیلی ممنون قربان.

همون موقع اون دزد چکش رو داخل پای پلیس زد و انداختش روی زمین.

جویی آروم میگه:ای وای گند زدم که الان چکار کنم که موبایلش زنگ میخوره.

_سریع برو از پشت بپر روی دزده تا قهرمان بشی هیچ خبری بهتر از این نمیشه.

جویی:قربان من می ترسم.

_اگر این کار رو بکنی ۶ برابر حقوق میدم.

جویی به محض شنیدن ۶ برابر روی دزد می پره جویی:دزد روی زمین می افته و پلیس سریع بهش دستبند می زنه اما راننده وانت که پشتش اون درگیری صورت گرفت فرار کرد اون همدست مجرم بود تا خبر های بعدی خدانگهدار.

جو:عالی بودیم.

جانی:تازه الان ۶ برابر حقوق می گیریم.

جویی:خسته شدیم بیاین بریم به مخفیگاه.

ممنون که این پارت رو خوندین 😘😘