نجات زمین P52

kastel kastel kastel · 1402/04/18 11:54 · خواندن 3 دقیقه

سلام حرفی ندارم برین ادامه مطلب

یک ماه از اون ماجرا گذشته

ماریوس رفت داخل یه جنگل جلوتر رفت تا برسه به وسط جنگل که ۲تا هیولا از جلوش در اومدن و بهش حمله کردن از سرعتشان میشد فهمید که هیولا سطح D هستن ماریوس حمله هاشون رو جاخالی میداد که از پشت و جلو بهش حمله کردن سبک کرد خودش رو کنار بکشه ولی بازی چشم به پنجه یکیشون خورد و ضخیم شد اون شروع کرد به جذب انرژی زمین وقتی یکم انرژی جذب کردن وقتی یکم انرژی جمع کرد ازش استفاده کرد و به اونا حمله کرد و اونا رو فراری داد.

ماریوس:باید تا می تونم بی سر و صدا باشم نزدیک بود بخاطر دو تا هیولا سطح D بمیرم.

به راهش ادامه داد تا به مرکز جنگل رسید با خودش گفت:تا الان ۶ تا جنگل رو نابود کردم اینبار باید موفق بشم این جنگل از همه اونایی که دیدم بزرگتر باید انرژی خیلی زیادی داشته باشه نباید از دستش بدم.

شروع کرد به جذب انرژی همه انرژی رو روی یک نقطه متمرکز کرد عضلات بدنش بخاطر تلاش برای ساخت گوی گیاه خیلی قویتر شده بود برای همین براش خیلی سخت نبود تا اینکه انرژی خیلی زیاد شد کم کم شروع کرد به جذب کردن چیزهای اطراف سعی میکرد سرعت جذب رو آروم کنه چیزی نمونده بود انرژی داشت به شکل گوی در میومد پاهاش رو روی زمین محکم کرد داشت به سمت گوی کشیده میشد شکل گوی داشت کامل میشد فقط کمی انرژی نیاز داشت چیزی نمونده بود وقتی که بیشتر انرژی جذب کرد شکل گوی کامل شد اما هنوز داشت انرژی جذب می کرد ماریوس دستش رو برو جلو تا گوی رو بگیره اما ممکن بود که خودش هم جذب بشه باید گوی زو بر میداشت تا تموم بشه انگشتانش بهش رسیده بود رفت جلوتر پاش لیز خورد و افتاد گوی اون رو به سمت خودش کشید داشت جذبش میکرد داشت وارد گوی میشد که دستش رو سریع جلو برو و گوی رو گرفت وقتی که گوی رو گرفت دیگه چیزی رو جذب نمی کرد اون تونسته بود یه گوی درست کنه باورش نمی شد چند بار به گوی نگاه کرد و گفت:موفق شدم آرههه حالا باید بدم به المانتس خیلی وقته که بچه ها رو ندیدم آخرین بار گفتن میرن المانتس داخل کاخ و با خوشحالی راه افتاد بعد از یک روز رسید به المانتس وارد کاخ شد و دنبال بقیه گشت وقتی صداش رو شنیدن رفتن پیششون ماریوس با خوشحالی گوی رو نشانشان داد و گفت:بالاخره تونستم گوی رو درست کنم من این یعنی من می تونم وارد بئد های دیگه بشم ماری من می تونم بابا رو پیدا کنم.

اونا خوشحال شدن.

ماریوس:هنوز از فیلیکس بقیه خیری نیست؟

بن:نه شاید اونا نتونسته باشن.

ماریوس:امکان نداره اونا گوی دارن.

بن:برای گرفتن یه حکومت باید مردم تو رو قبولت بکنن اگر مردم اونا رو قبول نکنن اونا فقط یه مجرم فراری میشن فعلا باید منتظر بمونیم تا ازشون خبر برسه.

همینطور که اونا داشتن حرف میزدن حدود ۱۰۰۰ تا فضا پیما روی زمین فرود اومد دقیقه جایی که قبر ساشا بود آدم های خیلی زیادی از اون فضاپیما ها پیاده شدن فیلیکس از یه فضاپیما پیاده شد و بالای قبر ساشا رفت.

فیلیکس:ساشا من تونستم به مریخ برگردم و اون دولت رو پایین بکشم با خودم ۱ میلیون نفر ارتش اوردم هنوز نمی دونم که چرا بهم خیانت کردی ولی من برگشتم زمین پس بگیرم چون تو اینجایی پس بشین و تماشا کن که چطور زمین رو پس میگیریم اول ماریوس رو پیدا می کنیم امیدوارم که هنوز زنده باشه.

ممنون که این پارت رو خوندین😘😘