پرواز با بال خیال P2

ファティ👑 ファティ👑 ファティ👑 · 1402/04/17 21:10 · خواندن 3 دقیقه

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من اومدم با پارت دوم رمان . انگاری من یک هفته هست که پارت ندادم ولی واقعا دم همتون گرم خیلی خوبید واقعا استقبال گرمی داشت رمان منم سعی میکنم که بیشتر وقت بزارم من چندتا حرف داشتم که تو مقدمه یادم رفت بگم ( من چقدر یادم میره حرف ) اول اینکه من تازه دوتا پست دادم و اینقدر باهاتون گرم شدم . من سعی میکنم مابین پارت ها عکس یه محتوا دیگه بزارم . دیگه زیاد حرف نمی‌زنم بریم برای رمان....

روز پیکنیک:......

مرینت : 

ساعت ۲ مهمونی بود و من ساعت ۱۱ بیدار شدم . یه ذره کش اومدم بعد رفتم حموم وقتی از حموم اومدم ساعت ۱۲ بود دیشب از بس خسته بودم وسط کار نصفه ول کردم و خوابیدم حالا باید برم برای ادامه دوخت و دوز که یکدفعه یادم اومد صبحانه نخوردن ( بچه ها البته خود من یادم رفت که صبحونه خوردن رو بنویسم حال نداشتم برم وسط اضافه کنم بخاطر همین اینجا دادم ببینید چه نویسنده صادقی دارید قدر بدونید😇😇)

آدرین:.....

صبح ساعت ۱۰ ناتالی اومد ( زودتر از مرینت پاشد طبق معمول ای مرینت خوابالو ) 

بلند شدم رفتم حموم حسابی خودم رو شستم و وقتی اومدم ساعت ۱۱:۳۰ بود ( حاجی یک ساعت و نیم حموم بودی رکورد زدی ) وقتی از حموم اومدم رفتم واسه صبحانه رفتم دیدم پدرم پنکیک درست کرده ( اینم یادم رفت بگم گابریل خیلی مهربونه و کراش البته زیاد دخالت نداره)

وقتی صبحونه تموم شد ساعت ۱۲:۱۱ دقیقه بود ( چه دقیق) وقتی وارد اتاق شدم دیدم لباس شیکم روی تخته لباسم رو پوشیدم و رفتم ( من خیلی گشتم تا یه عکس واسه لباس آدرین پیدا کنم ولی نبود )

لباسم رو پوشیدم و رفتم وقتی رفتم پایین خیلی تعجب کردم

مرینت : 

وقتی کار لباس تموم شد ساعت ۱۳:۳۰ بود سریع لباسم رو پوشیدم خودم رو آماده کردم موهام رو مرتب کردم و رفتم 

آدرین : حتی محافظم هم به لباس شیک پوشیده بود اون هیچوقت لباسش رو عوض نمی‌کرد با کمال تعجب رفتم حتی به چیز بدتر ماشینمون هم عوض شده بود خیلی مدل بالاتر بود از پدرم پرسیدم مدل ماشین چیه گفت لامبورگینی( هئی امان از مایه داری)

بعد رفتم سوار  شدم

فلش بک به مهمونی

از زبان Kitty Bug ( نویسنده)

وقتی رفتن مرینت زودتر رسید و آلیا یه جوری ترتیب داده بود که مرینت و آدرین پیش هم بشینن ( بازم یادم رفت بگم که وقتی مرینت رفت پدرش کلی کروسان آماده کرده بود و داد به مرینت) 

وقتی مرینت رفته بود یه میز بزرگ بود که همه به چیزی آورده بودن مرینت هم کروسان هاش رو گذاشت که آدرین اومد 

مرینت : 

آدرین خیلی شیک شده بود لعنتی خیلی خیلی قشنگ 

آدرین: 

وقتی رفتم اولین کسی که دیدم مرینت بود خیلی خوشگل بود همون لحظه قلبم به تپش افتاد 

پایان پارت 

من خیلی سعی کردم زیاد بنویسم برای استقبال زیادتون بچه ها اگر نقصی چیزی دارم خواهش میکنم تو کامنت ها بگید که برای پارت سوم اون ها رو نداشته باشم ممنون از همگی 

به امید دیدار